اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابونصر

نویسه گردانی: ʼBWNṢR
ابونصر. [اَ ن َ ] (اِخ ) ابن طوق خیرانی . در قاموس فیروزآبادی در ماده ٔ ((خ ی ر)) آمده است که : خیرانة بالقدس منها احمدبن عبدالباقی الربعی و ابونصربن طوق و صاحب تاج العروس گوید: هکذا فی سائر اصول القاموس و الصواب انهما واحد ففی تاریخ الخطیب البغدادی ابونصر احمدبن عبدالباقی بن الحسن بن محمدبن عبداﷲبن طوق الربعی الخیرانی الموصلی قدم بغداد سنة 440 و حدث عن نصربن احمدالمرجی الموصلی فالصواب ان ّالواو زائدة. (فتامل ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) یحیی بن ابی کثیر. محدث است .
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) یحیی بن ابی کثیر. مولی لطیئی . رجوع به یحیی ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) یحیی بن جریر طبیب تکریتی . رجوع به ابونصر تکریتی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) یمان بن نصر الکعبی . محدث است .
شار ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسید و بر ...
ابونصر عباسی . [ اَ ن َ رِ ع َب ْ با ] (اِخ ) از علمای شیعه . او راست : کتاب فضائل القرآن . (ابن الندیم ).
پیروز خوارشاذ (فیروز خوارشاذ) دیلمی ملقب به بهاءالدوله و مُکَنّیٰ به ابونصر (درگذشتهٔ ۵ جمادی‌الثانی ۴۰۳ در ارجان) سومین پسر عضدالدوله دیلمی و از امیر...
اَبونَصْرْ مَنْصورِ بْنِ عَراق، ریاضی‌دان و منجم نامدار ایرانی سدۀ ۴ و ۵ ق / ۱۰ و ۱۱ م، از آل عراق یا خوارزمشاهیان قدیم. به رغم شهرتی که ابونصر در روز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.