ابونصر
نویسه گردانی:
ʼBWNṢR
ابونصر. [اَ ن َ ] (اِخ ) ابن طوق خیرانی . در قاموس فیروزآبادی در ماده ٔ ((خ ی ر)) آمده است که : خیرانة بالقدس منها احمدبن عبدالباقی الربعی و ابونصربن طوق و صاحب تاج العروس گوید: هکذا فی سائر اصول القاموس و الصواب انهما واحد ففی تاریخ الخطیب البغدادی ابونصر احمدبن عبدالباقی بن الحسن بن محمدبن عبداﷲبن طوق الربعی الخیرانی الموصلی قدم بغداد سنة 440 و حدث عن نصربن احمدالمرجی الموصلی فالصواب ان ّالواو زائدة. (فتامل ).
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن نصر قبادی . رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمد عتابی . رجوع به احمد... و رجوع به عتابی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمد فارسی . رجوع به ابونصر فارسی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن مروان بن دوستک . ملقب به نصرالدوله صاحب میافارقین و دیاربکر. متوفی به سال 453 هَ . ق . رجوع به ابونصر کرد...
ابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) احمدبن مسرور بغدادی . رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن منصور مطهّری اسپیجابی حنفی . رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن نظام الملک . رجوع به ابونصربن نظام الملک شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن هلال البکیل . یکی از محدثین و معزمین به طریقه ٔ محموده است . (ابن الندیم ).
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن یوسف السلیکی منازگردی . کاتب و شاعر وزیر ابونصر مروان صاحب میافارقین و دیاربکر وفات 437 هَ . ق . رجوع به اح...
ابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) احمد جام . رجوع به احمدبن محمدبن جریر شود.