اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابونصر

نویسه گردانی: ʼBWNṢR
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن محمد السجزی . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 80) آرد که او یکی از فضلاءادباء بود و نزد ابی بکر عبدالقاهر تلمذ کرده است و من از خط سلامةبن عیاض کفر طابی نحوی چنین خواندم : وجدت فی آخر نسخة المقتصد لعبدالقاهر الجرجانی بالری ّ مکتوباً ما حکایته : قراء علی الاخ الفقیه ابونصر احمدبن ابراهیم بن محمد السجزی اَیَّده اﷲ هذا الکتاب من اوّله الی آخره قرائة ضبط و تحصیل و کتبه عبدالقاهربن عبدالرحمن بخطه فی شهراﷲ المبارک من شهور سنة 454.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حاجب بزمان مسعود غزنوی . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 285، 286، 290، 376، 445، 451، 489، 492، 518، 555، 639، 640 شود...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حاجب بن محمود بسفارت از جانب ابوعلی سیمجور نزد فخرالدوله رفت . رجوع به ترجمه ٔتاریخ یمینی چ طهران ص 136 و 140 و 2...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حسن بن اسدبن حسن فارقی . رجوع به حسن ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حسن بن علی منجم . رجوع به حسن ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حسن بیک بن امیر علی بن عثمان بن قتلغبیگ بن حاجی بیک . اولین از امرای آق قوینلو. رجوع به حسن بیک شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حفاظ معروف به کوهین عطّار. رجوع به ابوالمنی ابونصر حفاظ شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حمدان جوینی . رجوع به حمدان ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حمیدبن هلال . محدّث است .
ابونصر. [ اَ ن َ] (اِخ ) حمیدبن هلال العدوی . رجوع به حمید... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) حَمیل یا حُمَیْل . رجوع به ابونصر غفاری شود.
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۶ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.