اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابونصر

نویسه گردانی: ʼBWNṢR
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) خباز. در مائه ٔ چهارم هجریه بوده است و از مشایخ کازرگاه هرات است . شیخ الاسلام گوید: که وی مردی بزرگ بود و با قوت نفس . نقل است که وقتی جماعتی از شاگردان وی بحج میرفتند در مکه نزد شیخ ابوالحسین حصری رسیدند از ایشان درخواست کرد که چیزی خوانید اگر توانید یکی از ایشان آواز برآورد و بیتی خواند حصری از خود برفت در آن بیخودی گفت امسال شما را بحج بار نیست بازگردید پس پرسید مگرنه شما شاگردان ابونصر خبازید گفتند آری گفت مگر نه بی دستوری از نزد وی بیرون آمده اید بازگردید و نزدیک وی شوید هر که بشنید و بازگشت بسلامت افتاد و هر که بازنگشت بسموم بسوخت و بعرفات نرسید و این خود از کرامات حصری و شیخ ابونصر خباز است و از کلمات اوست که گفته مرد را حفظ حدود خود بهتر است از آنکه در مستحبات و عبادات پردازد از آن روی که تا این را حفظ نکند آنرا نتواند بکمال رسانید. ازو پرسیدند یا شیخ چه گوئی در عارف گفت عارف آن است که پس از سیر و سلوک ابتدا خود را بشناسد پس از شناسائی خود بزرگان از اهل عرفان را آنگاه بمعرفت پروردگار پردازد مراد ازین بیان آن است که چون نفس خود را شناختی او را خواهی شناخت وقتی یکی از مریدانش بسفر حج میرفت ازو وصیتی خواست گفت چون روی بخانه ٔ او خواهی نهاد ابتدا بجای آوردن اوامر و نواهی او را همت گمار تا درک مقامات عالیه نمائی . واﷲ اعلم بالصواب - انتهی . رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 4 ص 82 و نفحات جامی چ هند ص 146 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) المصاب . یکی از عقلاء مجانین بمدینة. صاحب صفةالصفوة آرد که محمدبن اسماعیل بن ابی فدیک گوید: نزد ما شوریده ای بود به...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مطوعی زوزنی (حاکم ...). رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 583 و 585 و 587 شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مظفرشاه . ملقب به شمس الدین از سلاطین بنگاله . از خاندان الیاس (896 - 899 هَ . ق .). رجوع به شمس الدین ابوالنصر مظف...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ )معین الدین . رجوع به ابونصربن احمد الکاشی ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] مملان بن ابومنصور وهسودان بن مملان از پادشاهان شدادی آذربایجان در قرن پنجم هجری و ممدوح قطران شاعر تبریزی . اصل این سل...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مملان بن وهسودان . رجوع به ابونصر محمدبن وهسودان و رجوع به مملان ... و هم ابونصر مملان بن ابومنصور... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منازی . احمدبن یوسف سلیکی . وزیر ابونصر کردی نصرالدوله احمدبن مروان او از مشاهیر شعرا و کتاب است و اشعار نیکو دارد و...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منصور. شار غرجستان . رجوع به ابونصربن محمدبن اسد.... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) منصوربن احمد عراقی . رجوع به منصور... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منصوربن سعیدبن احمدبن حسن . رجوع به منصور... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.