ابونصر
نویسه گردانی:
ʼBWNṢR
ابونصر. [ اَن َ ] (اِخ ) قباوی . احمدبن محمدبن نصر مترجم تاریخ بخارا. اصل کتاب تاریخ بخارا بعربی بوده که ظاهراً ازمیان رفته است و مؤلف آن ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی است که در اوایل دوره ٔ سامانیان میزیسته و تا پس ازمرگ ابومحمد نوح بن نصر حیات داشته است و کتاب خود را بنام او کرده است . سمعانی در کتاب الأنساب در کلمه ٔ نرشخی گوید: ابوبکر محمدبن جعفربن زکریابن خطاب بن شریک بن یزیع نرشخی از اهل بخارا که روایت از ابی بکربن حریث و عبداﷲبن جعفر و غیر آن دو کرده است مولد اوبه سال 286 هَ . ق . و وفات در صفر سال 348 است . و تقریباً پس از دو قرن از تألیف آن یعنی در اوایل قرن ششم ابونصر احمدبن محمدبن نصر القباوی که او نیز ازاهل بخارا و از دیه قباست بخواهش بعض دوستان آنرا بفارسی ترجمه کرده است و بعض از مطالب کتاب را که بی اصل می پنداشته از ترجمه حذف کرده است و پاره ای اطلاعات دیگر از کتبی مانند کتاب خزائن العلوم ابوالحسن عبدالرحمن بن محمد النیشابوری و تاریخ بخارا تألیف ابوعبداﷲ محمدبن احمد البخاری الغنجاری بدان افزوده است و ترجمه 522 به پایان آمده است . در تاریخ 572 محمدبن زفربن عمر ترجمه ٔ قباوی را تلخیص کرده و بنام صدرالصدور صدر جهان برهان الدین عبدالعزیزبن مازه حاکم بخارا موشح ساخته است و این تلخیص در طهران به سال 1317 هَ . ش . به اهتمام آقای مدرس رضوی بطبع رسیده است .
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منصوربن عراق . رجوع به منصور... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) منصوربن علی بن عراق . رجوع به منصور... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منصوربن مسلم بن علی بن ابی الخرجین . ابن ابی الدمیک . رجوع به منصور... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منصوربن مسلم حلبی . رجوع به منصور... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ناصرالدین پارسا. رجوع به ناصرالدین (خواجه ...) شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) نامقی . رجوع به ابونصر احمدبن ابی الحسن نامقی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) نصرالدوله احمدبن مروان بن دوستک کردی . از امرای دیار بکر (402 - 453 هَ . ق .). رجوع به نصرالدوله ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) نوکی . رجوع به ابونصربن ابی القاسم علی نوکی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) وراق . نام این شخص در بعض نسخ شاهنامه از جمله چاپ پاریس ضمن تاریخ انجام شاهنامه آمده است :ابونصر وراق بسیار ن...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) هبةاﷲ فارسی . رجوع به قوام الملک ... شود.