اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اتباع

نویسه گردانی: ʼTBAʽ
اتباع . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تابع. تبع. پس روان . پس روندگان . تابعین . پیروان : صندوق های شکاری برگشادند تا نان بخوردند و اتباع و غلامان وحاشیه همه بخوردند. (تاریخ بیهقی ). بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و اخلاق ایشان پیش چشم نمی دارد که سروکار نبوده است او را با ایشان بلکه با اتباع ایشان بوده است . (تاریخ بیهقی ). ملک تا اتباع خویش را نیکو نشناسد... از خدمت ایشان انتفاع نتواند گرفت . میان اتباع او [ شیر ] دو شگال بودند. (کلیله ودمنه ). و درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدّس مصطفی و اهل بیت و اصحاب و اتباع ... او باد. (کلیله ودمنه ). اتباع و عامه ٔ مردم را زبون گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). سباشتکین از ارتیاع اتباع ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
وان امیران دگر اتباع تو
کرد عیسی جمله را اشیاع تو.

مولوی .


مدت شش سال در هجران شاه
شد وزیر اتباع عیسی راپناه .

مولوی .


|| ج ِ تبع. دست وپای ستور.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اتباع . [ اِ ] (ع مص ) پیروی کردن . از پی رفتن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی رفتن . از پس فراشدن . || بازپس داشت...
اتباع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پس روی کردن . در پی رفتن و رسیدن بکسی . (منتهی الارب ). || برات گرفتن . (منتهی الارب ). حواله گرفتن .
étbâå این واژه عربی است و آریایی جایگزین، اینهاست: پیروی، دنباله روی (پارسی نو)، هاگت hâget (اوستایی) ****فانکو آدینات 09163657861
átbâå این واژه عربی و جمع تبعه می باشد و آریایی جایگزین، اینهاست: شهروندان ŝahrvandân (پارسی نو)، ناگران nâgrân (سنسکریت: nâgara + ان). ****فانکو ...
اطباع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَبَع. مهرها. (از متن اللغة) (آنندراج ). || ج ِ طَبْع. سرشتها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). || ج ِ طِبْع...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.