اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اتک

نویسه گردانی: ʼTK
اتک . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ناحیتی است از ترکستان روس در دامنه ٔ شمالی کوه های سرحدی خراسان بین جورس و دوشک که بر خط آهن واقعند و چون از اعمال ابیورد بوده جزء خراسان محسوب می شده است در قرن دهم و یازدهم هجری جزء خانات خوارزم شد و از آن پس بدست ترکمانان افتاد و قبل از تصرف آن به دست روس حد بین خراسان و اتک دقیقاً معین نبود. فعلاً در آن ناحیت شهری نیست : از دریای آمویه گذشته مکنون ضمیر خود را بعمل آرند چون ماروچاق و اتک محل سکنای تو و طایفه ٔ تاتاریه و نزدیک بسرزمین اوزبکیه است . (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اتک . [ اَت ْ ت ُ / اَ ت َ ] (اِخ ) پایتخت کشوری بهمین نام که در سال 1894 م .در پنجاب ساخته شده است . مساحت آن 4022 میل مربع و ساکنین آن ...
اتک . [ ] (اِخ ) (رود...) رود سنداست . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب حاشیه ٔ ص 336 شود.
عاتک . [ ت ِ ] (ع ص ) بی آمیغ از رنگها. (منتهی الارب ). خالص از هر رنگ و از هرچیز. (اقرب الموارد). || جوانمرد. (منتهی الارب ). کریم . (اقرب ا...
صحرای اتک . [ ص َ ی ِ اَ ت َ ] (اِخ ) رجوع به اتک در این لغت نامه شود.
عتک . [ ع َ ] (ع مص ) حمله نمودن در جنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنگ گَزیدن کردن اسب . || دوتا داشتن دست را برسین...
عتک . [ ع َ ] (ع اِ) دهر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال مضی علیه عتک ؛ أی دهر. (اقرب الموارد).
عتک . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) خواهش نمودن و میل نمودن به سوی موضعی . || بزرگ ومهتر گردیدن زن . || استوار و راست کردن مقصد و مراد خود را. |...
عتک . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است به یمامه در دیار بنی عوف بن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم . (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.