اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثم

نویسه گردانی: ʼṮM
اثم . [ اَ ] (ع مص ) بزه شمردن بر کسی . گناهکار شمردن : اَثمه ُ اﷲ فی کذا؛ گناهکار شمراد او را خدای در این کار. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
اثم . [ اِ ] (ع اِ) گناه . ذنب . وزر. بزه . جناح . معصیت . جرم . خطا. عصیان . ناشایست . || می . باده . (منتهی الارب ). || قمار. || کاری که کر...
اثم . [ اِ ] (ع مص ) گناه کردن . (منتهی الارب ). گناهکار شدن . بزه مند شدن . (زوزنی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) از واژه پهلوىِ شیم Shim به معناى نام و عنوان برداشته و معرب نموده و گفته اند : الأسم !!! و سپس ساخت...
به فتح الف و تشدید س. کفگیر است در گویش کازرونی(ع.ش)
عثم . [ ع َ ] (ع مص ) کژ بسته شدن استخوان شکسته . یا کژ بسته شدن دست خاصةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سست دوختن توشه دان را. (اق...
این واژه عربی است و از ریشه ی آرامی شم ŝam ساخته شده است و پارسى جایگزین، اینهاست: لاکس lâks (سنسکریت: lakŝana)، ناما (سنسکریت: nâma) ***** فانکو آدین...
آثم . [ ث ِ ] (ع ص ) بزهمند. بزهکار. (مهذب الاسماء). گناهکار. مجرم . مذنب . عاصی . ج ، آثمین ، آثمون .
اسم . [ اِ / اُ ] ۞ (ع اِ) اسم نزد بصریان معتل اللام مشتق از سمو بمعنی علو [ است ] بدلیل امثله ٔ اشتقاق او چون سمی یسمی تسمیة. و سمی در...
اسم . [ اَ س َم م ] (ع ص ) بینی تنگ سوراخ . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۱۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.