اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثمار

نویسه گردانی: ʼṮMAR
اثمار. [ اَ ] (ع اِ) جج ِ ثَمَر. ج ِ ثَمر. (منتهی الارب ). ج ِ ثَمَرة. (زمخشری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اثمار. [ اِ ] (ع مص ) میوه آوردن درخت . میوه دار شدن . میوه دادن . بارآوردن . میوه دار گشتن . (زوزنی ). || برآمدن میوه . || توانگر شدن . بسیار...
صباغ اثمار. [ ص َب ْ با غ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است .
اسمار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَمَر. (دهار). افسانه ها. حکایتها. افسانهای شب . (غیاث ): و بتواریخ و اسمار التفاتی بودی . (کلیله و دمنه ). و بدین خط چ...
اسمار. [ اِ ] (اِ) دوائی است که آنرا مورْد گویند و بعربی آس خوانند.بهترین آن خسروانی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). درخت مورْد. (مؤید...
اصمار. [ اِ] (ع مص ) اصمار شیر؛ سخت ترش شدن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صاموره شدن شیر، وصاموره لبن بسیار ترش اس...
اصمار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صُمر. لبهای آبجامه و خنور. (از منتهی الارب ). لب آبجامه و خنور و پیاله . (آنندراج ). اصبار. بمعنی کناره و لبه ٔ چیزی ...
آسمار. (اِ مرکب ) مرسین . آس . درخت مورْد. عَمار. رند.
همچنین در روایات دینی اسلامی و ...مورت یا مورد گیاهی است مقدس در آیین زرتشت. در کتاب بندهش در بخش آفرینش گیاهان این گیاه نماد اهورا مزدا است.[نیازمند ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.