گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احر نویسه گردانی: ʼḤR احر. [ اَ ح َرر ] (ع ن تف ) سوزان تر. گرم تر : احرّ نارالجحیم ابردها. متنبی .احرّ من الجمر. || لطیف تر: هو احرّ حسناً منه ؛ او لطیف تر است از آن یک در حسن و خوبی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی اهر اهر.[ اَ ] (اِ) نام درختی است که ثمر آنرا زبان گنجشک و به عربی لسان العصافیر خوانند و شکوفه و بهار آنرا سنبل الکلب خوانند. (برهان ) (هفت قل... اهر اهر. [ اَ هََ ] (ع اِ) ج ِ اهرة. به معنی حال نیکو و هیئت و متاع خانه . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اهرة شود. اهر اهر. [ اَ / اَ هََ ] (اِخ ) نام موضعی است از آذربایجان که رودخانه ٔ عظیمی دارد. (برهان ) (هفت قلزم ). نام ولایتی است به آذربایجان در حوالی ... اهر اهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) شهر کوچک اهر مرکز شهرستان اهر از قدیمترین شهرهای آذربایجان خاوری است و در 95 هزارگزی شهرستان تبریز واقع گردیده است . ... اهر اهر. [ اَ هََ ] (اِ) آهار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به آهار شود. اهر اهر. [ اُ هََ ] (ع اِ) ج ِاَهَرَة. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اهرة شود. اهر áhar واژه ای سنسکریت و به معنی روز می باشد.**** فانکو آدینات 09163657861 آهر آهر. [ هََ ] (اِ) آهار، در تمام معنی های آن . آهر آهر. [ هََ ] (اِخ ) نام شهری کوچک است و هوایش سرد است و آبش از رودی که بدانجا منسوب است از جبال اشکنبر برمیخیزد و از عیون و قنوات نیز آب... عاهر عاهر. [ هَِ ] (ع ص ) زناکار. الولد للفراش و للعاهر الحجر (حدیث )؛ أی لصاحب ام الولد و هو زوجها أو مولاها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود