احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی سعیدبن جلال الدین میرانشاه بن تیمور. از تیموریان ماوراءالنهر. از 872 تا 899 هَ . ق . و او پسر بزرگتر سلطان سعید، میرزا سلطان ابوسعید بود ودر بلده ٔ فاخره ٔ سمرقند سلطنت میکرد و در غره ٔ ذیقعده ٔ سنه ٔ تسع و تسعین و ثمانمائه (899 هَ . ق .) وفات کرد. رجوع بحبط (ج 2 ص 238 و 268) شود. خوندمیر در حبیب السیر آرد که : او اسن اولاد امجاد سلطان سعید بود و در زمان حیات آنحضرت بحکومت سمرقند قیام مینمود بصفت رأفت اتصاف داشت و در زمان حکومت رایت نیکنامی برافراشت . چون خبر واقعه ٔ سلطان سعید را شنید بعزم تسخیر هراة از آب آمویه عبور فرمود اما در حدود اندخودخبر استیلاء میرزا سلطان حسین استماع کرده بمقتضای العود احمد معاودت نمود و تا آخر ایام حیات سلطنت سمرقند و بخارا تعلق به آن پادشاه سعادت انتما داشت و درسنه ٔ تسعوتسعین وثمانمائه به اجل طبیعی درگذشته ملک موروث ببرادر خود بازگذاشت . مشهور است که نوبتی سلطان محمود میرزا و عمر شیخ میرزا با یکدیگر اتفاق نموده لشکر بسمرقند کشیدند و سلطان احمد میرزا از شهر بیرون رفته مقابله و مقاتله ٔ برادران را پیشنهاد همت ساخت و در روزیکه هر دو سپاه در برابر یکدیگر صف قتال بیاراستند ناگاه خبر رسید که خواجه ناصرالدین عبیداﷲ بدان معرکه تشریف می آورند آن سه پادشاه جهت حرمت آن جناب عنان کشیده داشته دست به استعمال آلات قتال نبردند تا معلوم شود که سبب آمدن خواجه چیست و همان لحظه خواجه عبیداﷲ بدانجا رسیده بزلال موعظت و نصیحت نایره ٔ قتال و جدال را انطفا داد هر سه پادشاه را بصلح و صفا راضی ساخته فرمود تا در میان میدان شامیانه برافراشتند و میرزا احمد و میرزا سلطان محمود و میرزاعمر شیخ از صفوف خویش جدا شده بدانجا رفتند و هر یک بر زیلوچه نشسته در حضور خواجه عهد و پیمان در میان آوردند که من بعد با یکدیگر در مقام وفاق بوده و پیرامن نفاق نگردند آنگاه هر یک بسپاه خود پیوسته بولایت خویش رفتند و تا آخر ایام حیات بر جاده ٔ موافقت ثابت بودند. رجوع به حبط ج 2 صص 238 - 240، ص 249، 250، 255، صص 257 - 259، ص 262، 263، 279، 281 و 285 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
خان احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هلوخان . وی پسر هلوخان اردلان است . احمدخان از عهد صباوت در ظل تربیت شاه عباس اول پرورده شد و چون بسن تم...
خلف احمد. [ خ َ ل َ ف ِ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به خلف آخرین پادشاه صفاری شود.
حسن احمد. [ ح َ س َ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالغفار. رجوع به ابوعلی فارسی شود.
خان احمد. [ ن ِ اَ م َ ] (اِخ ) نام گردنه ای است در غرب ایران و بنام زینوئی خان احمد معروف است (زینوئی بمعنی گردنه میباشد) و خط سرحدی غر...
چاقر احمد. [ ق ِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلوبخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 61/5 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 18/5 هزارگزی شمال خاوری...
چاه احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دژگان بخش بستگ شهرستان لار که در 144 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در جنوب کوه خمیر واقع شده ...
باغ احمد. [ غ ِ اَ م َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 53 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5 هزارگز...
قرجه احمد. [ ق َ رَ ج َ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از دانشمندان است که حاشیه ای بر حاشیه ٔ میر سیدشریف بر شمسیه و حاشیه ای بر شرح حسام الدین کاتی و...
کچل احمد. [ ک َ چ َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ در شهرستان همدان . تپه ماهور و سردسیر. سکنه 235 تن . (از فرهنگ ج...
ویس احمد. [ وِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).