اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی محمد الیزیدی مکنی به ابوجعفر. حافظ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق گوید: احمدبن محمدبن یحیی بن المبارک بن المغیرة ابوجعفر العدوی النحوی که پدر وی معروف به یزیدیست از ندماء مأمون بود وبا وی به دمشق شد و از آنجا بغزای روم رفت . وی از جد خویش ابومحمد یحیی و از ابوزید انصاری سماع دارد ومقری بود و دو برادر او عبیداﷲبن محمد و فضل بن محمدو برادرزاده ٔ وی محمدبن العباس و محمدبن ابی محمد و عون بن محمد و کندی و محمدبن عبدالملک الزّیات از او روایت کنند. و او اندکی قبل از سال 260 هَ . ق . وفات کرد. یاقوت گوید در کتاب ابوالفرج اصفهانی [ یعنی اغانی ] خواندم که گوید حدیث کرد ما را محمدبن العباس از پدر خویش و او از برادر خود ابوجعفر که روزی در قارا به خدمت مأمون شدم و او قصد غزو داشت و به خواندن این شعرها که در مدیح وی گفته بودم آغاز کردم :
یا قصر ذاالنخلات من بارا ۞
انی حننت الیک من قارا
ابصرت اشجاراً علی نهر
فذکرت انهاراً و اشجارا
ﷲ ایّام نعمت بها
فی القفص ۞ احیاناً و فی بارا
اذ لا ازال ازور غانیة
الهو بهاو ازور خمّارا
لا استجیب لمن دعا لهدی
و اجیب شطّاراً و دعّارا
اعصی النصیح و کل ّ عاذلة
و اطیع اوتاراً و مزمارا.
گوید در اینجا مأمون بخشم رفت و گفت من در برابر دشمن صف آراسته و مردمان را بغزو تشجیع کنم و تو نزهت بغداد را بیاد ایشان آری . گفتم ای امیرمؤمنان ، الشی ٔ بتمامه . سپس خواندن گرفتم :
و صحوت بالمأمون من سکری
و رأیت خیر الأمر ما اختارا
و رأیت طاعته مودّیة
للفرض اعلاناً و اًسرارا
فخلعت ثوب الهزل من عنقی
و رضیت دارالجدّلی دارا
و ظللت معتصماً بطاعته
و جواره و کفی به جارا
ان حل ّ ارضاً فَهْی َ لی وطن
و اسیر عنها حیثما سارا.
پس یحیی بن اکثم گفت یا امیرالمؤمنین او گوید در اول در مستی و خسار بودم و پس آنرا ترک گفتم و از آن بازآمدم و طاعت خلیفه ٔ خود برگزیدم و دانستم که رشد در طاعت او باشد. و غضب مأمون فرونشست و خاموش گشت . و احمدبن یزیدی راست این بیت که در آن تمام حروف معجم را جمع کرده است :
و لقد شجتنی طفلة برزت صحی
کالشمس خثمأالعظام بذی الغضا.
و ابوبکر زبیدی ذکر یزیدی آورده است و گوید او در علم اشرف و امثل افراد خاندان خویش است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۰ ثانیه
قصر احمد. [ ق َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز در 113 هزارگزی جنوب باختری سروستان و 6 هزارگزی شوسه ٔ شیراز به ...
قوچ احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، سکنه ٔ آن 139 تن . آب آن از رودخانه ٔ آیدغمش . محصول ...
گود احمد. [ گُو دِ اَ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ باختر شهرستان رفسنجان واقع در 39000 گزی رفسنجان و 32000 گزی جنوب شوسه ٔ رفسن...
احمد تائب . [ اَم َ ءِ ] (اِخ ) ابن عثمان . رجوع به عثمان زاده شود.
احمد نوری . [ اَ م َ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمد خراسانی نوری . یکی از مشایخ صوفیه . هجویری گوید: وی را مذهبی مخصوص است در تصوف که بم...
احمدخیشی . [ اَ م َ خ َ ] (اِخ ) ابن محمدبن دَلاّن . او شیخ حمزه ٔ کنانی است . (تاج العروس ماده ٔ خَیش ).
صوفی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 35 هزاروپانصد گزی خاور قره آغاج و 32 هزارگزی ...
شاه احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به امامزاده احمد شود.
دورو احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در 102 هزارگزی جنوب خورموج در ساحل خلیج فارس کنار شوس...
خون احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جسوری . رجوع به جسوری شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.