احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن سید الجراوی المالقی مکنی به ابوالعباس . یکی از بزرگان نحویین اندلس از مردم مالقه . وی درس ادب و نحو می کرد و شاعر و کاتب وبلیغ بود. او از ابوالطراوة و محمدبن سلیمان خواهرزاده ٔ غانم و از وی ابوعبداﷲبن الفخار و جز او روایت کنند. و میان وی و قاضی ابومحمد وحیدی وحشت و کدورتی پدید آمد و از اینرو احمد ترک موطن خویش گفت سپس قاضی ابومحمد با وی از در صفا و صلح درآمد و احمد را مُکرّماً بمالقه بازگردانید تا آنگاه که منصب قضاء مالقه ابوالحکم بن الحسون را دادند و احمد یکی از خصیصین قاضی جدید گردید و سپس بمراکش شد و در آنجا وی را بتأدیب اولاد بنوعبدالمؤمن گماشتند و قدر و منزلت وی بلند گشت و صاحب شهرت و صیتی بزرگ شد. و اندکی پس از سال 560 هَ . ق . هم به مراکش درگذشت و او غیر احمدبن علی بن محمدبن عبدالملک بن سلیمان بن سیدة الکنانی الاشبیلی معروف به لص است . رجوع به احمدبن علی شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) هروی . رجوع به احمدبن محمدبن محمد عبدی فاشانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) هزاراسپی . یازدهمین اتابک هزاراسپی لرستان (از حدود 780تا 815 هَ . ق .). رجوع به نصرةالدین احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) هکاری . رجوع به ابن خلکان و روضات الجنات ص 87 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الهلالی . او راست : شرح علی خطبة مختصر الخلیل . و در هامش آن شرح الزرقانی بر شرح اللقانی بر الخطبه [ فقه مالک ] و آ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) همدانی . رجوع به احمدبن حسین بن یحیی بن سعید... بدیعالزمان و روضات ص 66 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) همدانی . رجوع به احمدبن محمدبن سعید... و ابن عقده و روضات ص 58 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یحیی بن سلیمان بن عاشق پاشا (درویش ...). او راست : تاریخ آل عثمان .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یحیی منیری ملقب به شرف الدین . رجوع به یحیی منیری ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یساول (مولانا...) که او را مولا مقصود هم میگفتند. از جمله ٔ معتمدان میرزا علاءالدوله و میرزا بابر. رجوع بحبط ج 2 ص 217، ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یک دست . ابن خلیل نقشبندی جوریانی . یکی از مشایخ صوفیه ٔ نقشبندیه . او در مکه ٔ مکرمه مجاور بوده است و اهل طریقت آن ...