احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن قاسم بن محمدبن علی بن رشیدبن احمدبن حسین بن علی بن علی بن یحیی بن یوسف الملقب بالأشل بن قاسم بن الامام یوسف الداعی بن الامام منصور یحیی بن امام ناصر احمدبن امام هادی یحیی بن حسین بن قاسم بن ابراهیم طباطبا. امام یمن . او پس از عم خود اسماعیل متوکل مقام امامت یمن یافت (1079 هَ . ق .) و خویش را لقب مهدی داد و با اشتغال به امور رعایا بعلم و ادب توجه داشت و شعر نیکو میگفت . در آغاز امر عم زاده ٔ وی قاسم بن امام محمد المؤید با او خلاف کرد و دعوی امامت کرد لیکن مردم یمن پس از وقایع بسیار بر امامت احمد صاحب ترجمه اتفاق کردند. وفات او بغراس در 1092 هَ . ق . بوده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) چوکانچی (امیر سلطان ...) از امرای سلطان حسین میرزا که بضبط جهات خواجه فخرالدین مأمور استرآباد شد. رجوع بحبط ج 2 ص 264...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) (سلطان ...) چهارشنبه از جمله ٔ محرکین سلطان بیگم عمه ٔ شاهزاده پاینده در تسخیر هرات برای برادرزاده ٔ خویش . رجوع بحبط ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاجی (امیر...) حاکم هرات و صاحب اختیار سرکار ماوراءالنهر بزمان سلطان حسین میرزای تیموری . رجوع به حبط ج 2 ص 264 و 250...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاجی (شیخ ...) جامی در نفحات الانس ص 219 آرد: شیخ الاسلام گفت که : شیخ احمد حاجی از پیران منست ، شیخ حصری را دیده ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الحارث الخراز. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 116، 271، 283، 285، ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ. رجوع به احمدبن علی خطیب بغدادی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ مدرس علم جغرافی در مدارس متوسطه ٔ مصر. او راست : الجغرافیة الحدیثة در 3 جزءطبع اسکندریه سال 1329 هَ . ق . (معجم ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ (افندی ) هدایة نزیل طنطا. او راست : تاریخ الحرمین و بیت المقدس . طبع مصر در 1327 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ کبیر. رجوع به احمدبن عمرو شیبانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاکم بامراﷲ. رجوع به حاکم بامراﷲ ابوالعباس احمد شود.