اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم بن حسن بن علی مکنی به ابوبکر و ملقب به فلکی . و او جدّ ابوالفضل الفلکی الحافظ الهمذانیست . شیرویه گوید:احمد فلکی از حسن بن حسین تمیمی و ابوالحسن علی بن حسن بن سعد بزاز و ابوبکر عمربن سهل الحافظ روایت کند واز او دو پسر وی ابوعبداﷲ الحسین و ابوالصقر الحسن روایت کنند و گوید او امامی جامع در هر فن و عالم به ادب و نحو و عروض و سائر علوم و خصوصاً حساب بود و از اینرو او را احمد حاسب و احمد فلکی لقب میدادند ومردی باهیبت و نزد مردمان صاحب حشمت و منزلت بود و در ذی القعده ٔ سال 384 هَ . ق . در 85 سالگی درگذشت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ زاده ٔ لاهیجان ملقب به محیی الدین از فضلا و رسول از جانب شاه اسماعیل نزد محم-دخ-ان شیب-ان-ی . رج-وع بحب-ط ج 2 ص ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ زاهد. رجوع به احمدبن قریبه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ عمیره . رجوع به احمد براسی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )شیخ الفقیه . رجوع به احمدبن محمدبن اقبال ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیرازی . رجوع به احمدبن عمربن سریج ... و رجوع بروضات الجنات ص 57 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) صائب بک . او راست : وقعة السلطان عبدالعزیز بزبان ترکی و محمد توفیق جانا آنرا تعریب کرده ، طبع مطبعه ٔ هندیه بسال 1319 ه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الصابونی . رجوع به صابونی (احمد) شود. (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) صاحب . رجوع به احمدبن محمد ملقب بشهاب الدین شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) صاعدی (قاضی ...) از سرداران امیر قرایوسف . و او پس از قتل سلطان معتصم در اصفهان عصابه ٔ عصیان بر پیشانی بسته ابواب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) صالح . مدرس جغرافیا در دارالعلوم مصر. او راست : علموا الاطفال ... طبع بولاق سال 1312 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.