احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن روح اﷲبن ناصرالدین انصاری عالم متفنن اصلا از مردم آذربایجان . مولد و منشاء او گنجه یا بردعه و نواحی آن بود. وی پیاده و تنها از موطن خویش به مملکت عثمانی شد و با یکی از ارکان دولت موسوم به فریدون آشنا گردید وی در بسیاری از مدارس تدریس کرده است از جمله مدرسه ٔ محمدپاشا بین قسطنطنیه و ادرنه و او اول مدرس آنجا بوده است پس از آن در ایاصوفیا و مدرسه والده ٔ سلطان مراد در شهر اسکدار. و رسمی نو در تدریس نهاد که هرکس تواند در مجلس درس درآید و روزی مادر سلطان انبوهی طلاب و مستمعین مجلس او بدید سه خلعت با هزار دینار برای او بفرستاد. احمد چندی بقضای شام و چندی بقضای مصر و ادرنه و قسطنطنیه و قضای عسکرین در روم ایلی منصوب بود. وفات او در قسطنطنیه بسال 1008 هَ . ق . بوده است . او راست : تفسیر سوره ٔ قدر و تفسیر سوره ٔ یوسف و تعلیقه بر تفسیر بیضاوی . و حاجی خلیفه وفات او را در دو مورد درحدود 1000 و در یک جا در 1009 هَ . ق . آورده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین (شیخ ...). رجوع به احمد براسی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین مؤید. رجوع به احمد شهاب الدین بن مؤید... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین ناصر. رجوع به شهاب الدین احمد ناصر شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ نصر. جامی در نفحات الانس (چ هند ص 184) آرد: وی از کبار مشایخ بوده معاصر شیخ ابوالعباس قصاب و حصری را دیده بود د...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ الاسلام . رجوع به احمدبن محمدبن صاعد... شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) شیخ الاسلام . رجوع به احمدبن محمدبن جریر شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ الاسلام هروی . رجوع به احمدبن یحیی بن سعدالدین مسعود... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شیخ جام یا شیخ جامی . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریر... شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) شیخ زاده . رجوع به احمد (مولی ...) شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (مولی ...) شیخ زاده . او راست : رسالة فی تفسیر قوله تعالی : فلاتجعلوا للّه انداداً.