اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمر مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن الصفار. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2ص 40) آرد: ابن الصفار، وی ابوالقاسم احمدبن عبداﷲبن عمر متحقق در علم عدد و هندسه و نجوم بود و در قرطبه بتعلیم این علوم پرداخت و او را زیجی مختصر بر مذهب سندهند است و نیز او راست کتابی در عمل باسطرلاب ، موجز و نیکوعبارت و قریب المأخذ و ازجمله ٔ تلامذه ٔ او ابوالقاسم مسلمةبن احمد المرحیطی ۞ است و ابن الصفار پس از فتنه ای که بقرطبه روی داد از آنجا بیرون شد و در شهر دانیة ۞ پایتخت امیر مجاهد عامری در ساحل بحر اندلس شرقی مستقر شد و در همانجا درگذشت رحمه اﷲ. و گروهی از اهل قرطبه نزد او تلمذ کرده اند ازجمله ابومسلم بن خلدون و ویرا برادری بود به نام محمد و مشهور بعمل اسطرلاب که در اندلس پیش از او در این کار از وی ماهرتر نبود. و ابن صفار راست از کتب : زیج مختصر علی مذهب السند هند و کتاب فی العمل بالاسطرلاب . و رجوع به ابن صفار در همین لغت نامه و طبقات قاضی صاعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) برلاس فارسی . رجوع به احمدبن علی (امیر) برلاس ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بَرمَک . لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل را از احمد برمک برای کلمه ٔ ملک بمعنی سپیدی بن ناخن شاهد می آورد:ملک از ناخن همی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )برهان الدین . رجوع به احمدبن عبداﷲ سیواسی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) برهان الدین . رجوع به احمد ارزنجانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بریدی . رجوع به احمدبن محمدبن یعقوب ... و ابوعبداﷲ بریدی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بزّاز. رجوع به احمدبن عمروبن عبدالخالق ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بُسری . رجوع به احمدبن ابراهیم بُسری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بشر قنبری . محدثی از اولاد قنبر مولی علی علیه السلام .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بغدادی . رجوع به احمدبن علی بن ثابت ... و رجوع بروضات الجنات ص 78 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) البلدی . رجوع به احمدبن احمدبن محمد... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.