احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک عطاش . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 377) آرد که او بر دزکوه اصفهان رایت عصیان برافراشت و بنا بر آن سلطان (محمدبن ملکشاه ) بدانجانب شتافت و بعد از محاصره ٔ دزکوه بر احمد ظفر یافته او رابکشت . - انتهی . وی رئیس ملاحده ٔ دزکوه بود و سلطان محمد پس از اسارت او فرمود تا در کوچه های اصفهان ویراتشهیر کردند و قریب صد هزار تن از اهل شهر بتماشای او بیرون آمد و کثافات و قاذورات بر وی می افکندند. در تاریخ سلجوقیه مسمی براحة الصدور در این باب گوید:با انواع نثار خاشاک و سرگین و پشگل و مخنثان حرّاره کنان در پیش بطبل و دهل و دف و میگفتند. حرّاره :
عطاش عالی جان من عطاش عالی
میان سرهلالی ترا بدز چکارو.
رجوع به منتخبات راحة الصدور باهتمام ادوارد برون در روزنامه انجمن همایونی آسیائی منطبعه ٔ لندن سنه ٔ 1902 م . ص 609 و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس ص 337 حاشیه ٔ5 و رجوع به ابن عطاش شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نصرةالدین . رجوع به احمدبن یوسف شاه الب ارغون ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نصیبی . رجوع به احمدبن مبارک نصیبی و روضات ص 84 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نطاحه . رجوع به احمدبن اسماعیل نطاحه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نظام الدین . رجوع به احمدبن داود... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نظام الدین (امیر...). رجوع به احمد سهیلی (شیخ ...) شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) نظام الدین . رجوع به احمد طبسی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نظام الدین . رجوع به احمد گیلانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نظام الدین . رجوع به احمد مهیلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (سید...) نظام الدین . مؤلف حبیب السیر آرد(ج 2 ص 221): میرزا محمد [ بن بایسنقر ] مقرون بعز و ناز بشیراز درآمد و از اشراف آ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (سلطان سید...) نظام الدین بن امیر خاوندشاه . مؤلف حبیب السیر آرد (ج 2 ص 268): [ از سوی بدیعالزمان میرزا تیموری در استرآ...