احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابی بکربن بصیص الزبیدی ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس . صاحب روضات از بغیة و او از خزرجی آرد که احمد در نحو و لغت و عروض عالم وحید دهر خویش و متفننی متقن و لوذعیی در علوم و صاحب حسن سیرت و سهولت اخلاق بود. نحو را از جماعتی فرا گرفت و مردم عصر از وی نحو آموختند و ریاست این علم بدو منتهی شد و طلاب ادب از اقطار یمن برای کسب علم نحو نزد او می شتافتند. او راست : شرحی نیکو بر مقدمه ٔ ابن بابشاذ، لکن این شرح ناتمام مانده است و نیز منظومه ای در قوافی و عروض .و او دریائی بیکران بود و تدریس او را مبارک و فرخنده می شمردند. و وفات او بروز یکشنبه ٔ بیست و یکم شعبان سال 768 هَ . ق . بوده است . (روضات الجنات ص 85).
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مستنصر مکنی به ابوالعباس . از سلاطین تونس مشهور به احمد ثانی (772 تا 796 هَ . ق .).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مسروق . فریدالدین عطار در تذکرةالاولیاء آرد که : آن رکن روزگار آن قطب ابرار آن فرید دهر آن وحید عصر آن عاشق معشوق شی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مسکویه . احمدبن محمدبن یعقوب الخازن الرازی . او دراول زرتشتی بود و بعد مسلمانی گرفته . از جهت درستی ،امانت و فضل در ...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) مشتاق (امیر شیخ ...). در عصر سلطان ابوسعید خطه ٔ اندخود بأمیر شیخ ذوالنون و برادرش امیر شیخ احمد مشتاق تعلق گرفت و سل...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مصری . رجوع باحمدبن محمدبن علی فیومی و روضات الجنات ص 91 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مصری . رجوع باحمدبن ادریس الصنهاجی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مصری ملقب بتاج الدین . اوراست : شرحی بر هدایه ٔ مرغینانی . وفات 844 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) المصری الطینی الوراق . او راست : کتاب مناهج الفکر و مباهج العبر. وفات وی در سال 718 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مصطفی بن محمد ابی النصر.او راست : الاقتصاد لبلوغ المراد (نحو). که در مصر بسال 1324 هَ . ق . بطبع رسیده است . (معجم المطبو...
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) مصطفی المراغی (الشیخ ...). مدرس مدرسة الزقازیق الامیریة (مصر). او راست : تهذیب التوضیح (فی النحو و الصرف ) بمعاونت محمد ...