اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله مکنی به ابوالحسن . برادر ابوالفوارس شیرذیل . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی (ص 311) آمده است که صمصام الدوله ... چون ایام عزا [ ی پدر ] منقضی شد بجای پدر بنشست و بتدبیر ملک و رعایت رعیت مشغول شد و ابوالفوارس شیرذیل که برادر او بود و از وی بزرگتر در شهر واشهر ۞ مقیم بود و چون خبر وفات پدر باو رسید بفارس آمد و علی بن نصرهارون را که وزیر عضدالدوله بود بگرفت و اموال و بقایای اعمال که در تصرف او بود بستد و باهواز آمدو برادر خویش ابوالحسن ۞ احمد بن عضدالدوله را از آن خطه براند و ببصره رفت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۹ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) منجم . رجوع به احمد ابوحامد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )منشوری . رجوع به احمدبن محمد مکنی به ابوسعد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) منشی منصوری . او راست : سمط اللاَّلی فی امضاآت الموالی . وفات وی بسال 1037 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) المنصور. سیزدهمین از امرای ارتقیه ٔ ماردین . (765 - 769 هَ . ق .).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) منصور مکنی به ابوالعباس بن محمد الشیخ . یکی از شرفای حسنی مراکش در 986 هَ . ق . رجوع به ابوالعباس احمد المنصور... شو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) منوچهری دامغانی . رجوع به منوچهری احمدبن قوس ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موصلی . مؤلف صفةالصفوة (جزء 4 ص 161) آرد که : از احمد المیمونی از ولد میمون بن مهران روایت است که گفت : احمد الموصلی ن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موصلی . رجوع به احمدبن یوسف بن حسن ... کواشی موصلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موفق الدین . رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی .... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موفق الدین . رجوع به احمدبن قاسم بن خلیفةبن یونس ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.