احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی المادرائی الکاتب .ابوعبیداﷲ محمدبن عمران مرزبانی در موشح (ص 350) آردکه احمدبن محمد کاتب مرا حدیث کرد که علی بن عبداﷲبن المسیب او را حدیث کرد که چون احمد بن علی مادرانی ،ابوالعباس بن ثوابه را در قصیده ٔ خود این هجا گفت :
اما الکبیر فمن جلا
لته یقال له لبابه
و اذا خلا فممدّدُ
فی البیت قد رفعوا کعابه
و ارفض عنه زهوه
و تقشعت تلک المهابه .
علی بن عباس رومی او را بقصیده ای جواب داد که این ابیات از آن است :
و أحلت فی بیت و ما
زلت البعید من الاصابه
انی یکون ممدّداً
رجل و قد رفعوا کعابه
لکنه بیت عرا
ک لذکر معناه صبابه
فعمیت عن سنن الطر
یق و ظلت ترکب کل لابه .
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر کاتب ، مکنی به ابوعلی حلبی . متوفی به سال 352 هَ .ق . او راست : تهذیب البلاغة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر المروزی . از فقهای شافعی ، و از اوست : کتاب اختلاف الفقهاءالکبیر. کتاب اختلاف الفقهاء الصغیر. (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، مشهور بالمقوم . رجوع به احمدبن نصر مکنی به ابوالحسن ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر نیشابوری ، مکنی به ابوعمرو خفاف . محدث خراسان . وی از اسحاق بن راهویه حدیث شنیده است . وفات او به سال 299 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصیر دفوفی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الدین احمد شیرازی . رجوع به احمد (خواجه سید...) غیاث الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الدین احمد اندخودی . رجوع به احمد (خواجه سید...) غیاث الدین شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الدین شیخ محمود. رجوع به احمد نظام الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظامشاه . اولین از نظامشاهیان در احمدنگر (896 تا 914 هَ .ق .).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک . رجوع به احمد ضیاءالملک و حبط ج 1 ص 364 شود.