اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمران بن سلامة الالهانی النحوی . مکنی به ابوعبداﷲ. معروف باخفش قدیم . ابوبکر صولی بکتابی که در شعراء مصر کرده ذکر او آورده است و گوید احمدبن عمران عالمی نحوی و لغوی است و اصل او از شام است و علوم ادب بعراق فراگرفت و چون بمصر شد اسحاق بن عبدالقدوس ویرا اکرام کرد و برای تأدیب اولاد خویش بطبریه فرستاد و او بفرزندان اسحاق ادب آموخت و احمد را در مدیح اهل البیت علیهم السلام اشعار بسیار است واز جمله :
ان ّ بنی فاطمة المیمونة
الطیبین الاکرمین الطینة
ربیعنا فی السنة الملعونة
کلهم کالروضة المهتونة.
و باز صولی گوید: علی بن سراج مرا روایت کرد از جعفربن احمد و او از احمدبن عمران که وقتی هیثم بن عدی از من پرسید تو از کجائی گفتم از الهان اخو همدان گفت آری آنان عرس الجن باشند که نام دارند لکن دیده نشوند و من پیش از تو الهانی ندیده ام . و هم صولی گوید الهانی بر قوم رعل طائفه ای از بنی سلیم درآمد و ایشان وی را ضیافت نکردند و در آن باب گوید:
تضیفت بغلتی و الارض معشبة
وعلاً و کان قراها عندهم عدس ۞
واکلبا کاسود الغاب ضاریة
و واقفات بایدی اعبد عبس
و العام ارغد و الایام فاضلة
و ما تری فی سواد الحی ّ من قبس
یستوحشون من الضیف الملم بهم
و یأنسون الی ذی السوءة الشرس .
و از گفته ٔ احمد است در مدح جعفربن جدلة:
اذا استسلم ۞ المال عند الهذیل
فمال الفتی جعفر خاسر
و ان ضن ّ جازره بالمدی
فان الحسام له حاضر.

(معجم الأدباء ج 2 ص 5).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (بک ) نجیب . صاحب جریده ٔ المنظوم و مفتش و امین عموم آثار المصریة. او راست : الاثر الجلیل للقدماء وادی النیل . طبع بولا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نجیب الدین ابیوردی . رجوع به احمد باوردی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نحّاس . رجوع باحمدبن محمدبن اسماعیل و رجوع بروضات الجنات ص 60 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نحاس دمشقی . رجوع باحمدبن ابراهیم نحاس ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (بک ) ندی . وی معلم موالید الثلاثة در مدرسة الطنیه ٔ مصر و معلم فن ّ زراعت در مدارس الحربیة بود. او راست : الاَّیات البی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نراقی و او احمدبن مهدی بن ابی ذر کاشانی نراقی متخلص به صفائی است . وی بحری مواج و استادی ماهر و عماد اکابر و ادیب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نسائی . رجوع به احمدبن زهیر ابوخیثمة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نسائی . رجوع به احمدبن شعیب و رجوع به نسائی و معجم المطبوعات شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) نسیم . شاعر حزب الوطنی . او راست : دیوان احمد نسیم دو جزء. طبع مطبعة الاصلاح بسال 1326هَ . ق . 1908/م . و وطنیات...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نصرالدوله . رجوع به احمدبن مروان و نصرالدولة ابونصر شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.