احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن السید غافقی مکنی به ابوجعفر. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2 ص 52) آرد که وی امامی فاضل و حکیمی عالم بود و از اکابر اندلس بشمار میرفت و اعرف اهل زمان خویش بقوای ادویه ٔ مفرده و منافع و خواص و اعیان و معرفت اسماء آنها بود و کتاب اورا در موضوع ادویه ٔ مفرده از جهت جودت نظیر نیست و در معنی نیز همتا ندارد. وی در آن کتاب آنچه را که دیسقوریدس و فاضل جالینوس گفته اند بلفظ اوجز و معنی اتم استقصاء کرده است و پس از ذکر قول آن دو، گفتار متأخرین را در خصوص ادویه ٔ مفرده آورده و کتاب او جامع اقوال افاضل در باب ادویه ٔ مفرده است و دستوری است که در موارد احتیاج بتصحیح آنها بدان رجوع کنند.
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فندرسکی . یکی از حکام استرآباد از دست شیبک خان بسال 914 هَ . ق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 164 شو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فهری . رجوع به احمدبن یوسف بن علی بن یوسف و روضات الجنات ص 83 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فوزی پاشا (فراری ...). او برادر ابراهیم آغانامی بود و در قایقی که او داشت قایقچی بود.وقتی که ابراهیم آغا وفات کرد بتوس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) فهمی الباجوری . معلم ریاضی در مدرسه ٔ پرنس عزیزپاشا حسن در زقازیق مصر. او راست : الفهمیات فی علم الحساب . طب...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) فهمی محرم (دکتر...) (وفات 1305 هَ . ق .). او راست : القواعد الأساسیة فی معالجة الکولیر الأسیوته . طبع مطبعه ٔ ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فیومی . رجوع به احمدبن محمدبن علی ... و روضات ص 91 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قائم بامراﷲ.رجوع به قائم بأمراﷲ شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قابض (خواجه درویش ...). خوندمیر در دستورالوزراء ص 453 آرد که :در مبادی حال در سلک ارذال عمال منتظم بود و اکثر اوقات ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قادرباللّه (381 - 422 هَ . ق .). بیست وپنجمین خلیفه ٔ عباسی . مکنی به ابوالعباس . رجوع به قادر باللّه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قاری . محمدبن حسن راکتابی است بنام : مسائل احمد القاری . (کشف الظنون ).