احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد مرسی بن بلال اللغوی النحوی مکنی به ابوالعباس . صاحب بغیه از ابن عبدالملک روایت کند که مرسی عالمی در نحو و لغت و ادبست و اوراست شرحی بر الغریب المصنف و شرحی بر اصلاح المنطق ابن السکیت و الفاظی بر غریب افزوده است و مظفر عبدالملک از شاگردان اوست و ابن خلصه ٔ نحوی شرح ادب الکاتب مسمی به الاقتضاب را بدو نسبت کند و گوید که ابن سید بطلیوسی این کتاب را غارت کرده و بدزدیده است و مرگ او در حدود 460 هَ . ق . بوده است . (روضات ص 69).
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۷ ثانیه
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی المنجم ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به احمدبن یحیی بن علی بن یحیی بن ابی منصور شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یزید، معروف به ابن ابی خالد.رجوع بکتاب الوزراء جهشیاری ص 140، 143 و 261 شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن یزیدبن محمد المهلبی . مکنی به ابوجعفر. شاعری ادیب و راویه است و او را قصیده ای است در مدح موفق و تهنیت وی بفت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب ، مکنی به ابوالمثنی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب بن اسحاق کندی . پدر او یعقوب فیلسوف عرب رساله ای در اختلاف مواضع مساکن کره ٔ زمین برای او تألیف کرده ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب بن ناصح اصفهانی ، مکنی به ابوبکر. ادیب نحوی . حاکم ذکر او آورده و گوید: او نزیل نیشابور است و در اصفهان ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب بن یوسف اصفهانی ، مکنی به ابوجعفر محدث و معروف به برزویه . خطیب وفات او را به سال 354 هَ .ق .بروزگار مط...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب بغدادی ، معروف به ابن اخی العرق . محدث است و از داودبن رشید و او از حفص بن غیاث روایت کند. وفات او به سال...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن یعقوب تائب . از فحول قراء متقدمین است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب الکندی . رجوع به احمدبن یعقوب بن اسحاق کندی شود.