اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام معین الدین و مکنی به ابونصر و معروف به احمد جام و شیخ اهل عرفان . مولد وی به سال 441 هَ . ق . و وفات در 536 بود. هدایت در مجمع الفصحاء (ج 1 ص 67) آرد: احمد جامی و هو شیخ الاسلام ابونصر احمدبن ابوالحسن النامقی الجامی . در کتب اهالی معرفت دو کس را شیخ الاسلام لقب داده اند اول خواجه عبداﷲ و از آن پس شیخ بزرگ احمد جامی ملقب بزنده پیل قدس سره که از مشاهیر مشایخ بوده و حالاتش علی التفصیل در کتب قوم مرقوم است و ازو کرامات عالیه نقل کرده اند و چند تن فرزند از او بوجود آمده که همه عالم عامل و عارف کامل و صاحب فضل و تصانیف عالیه بوده اند عجب این که جناب شیخ احمد در علوم ظاهریه زحمتی نبرده و فضلی صوری نداشته و در بدو حال با اهل لهو و لعب زندگانی مینموده همانا با آنان شرب خمر نیز میفرموده بالاخره شبی که در باغ خارج جام باده ٔ لعل فام درجام میریختند و شراب آنها باتمام رسیده بود و احمد بحکم میزبانی در آن شب خواستی که از جام آنان را شراب بباغ رسانیده باشد در عرض راه بسببی که در دفاتر ثبت است حالتی غریب و کششی عجیب در خود دریافت و بمقام توبه و انابت و ندامت رسید و شوریده و مجذوب گردیدپس از ترک و توبه و سالها بیابان نوردی و کوه گردی بخدمت حضرت خضر علیه السلام شرفیاب شد و این حال در بیست و دو سالگی بود و بعد از چهل سالگی بخلق و آبادی رجوع فرموده و طالبان را راه توبه و تلقین ذکر خفی و تربیت در طریقت و وصول بحقیقت نمود چنانکه شیخ ابوسعید ابوالخیر در رحلت خود وصیت کرد که خرقه ٔ مرا بچنین جوانی جامی که در فلان هنگام بخانقاه من آید بسپاریدو هم گفته که علم ولایت ما را بر بام خانه ٔ خماری کوفتند و مقصود شیخ احمد بود. کرامات وی بسیار است و معاصرین وی از عرفا شیخ ابوالقاسم گرکانی و از حکما ابوعلی سینای بلخی است . کتاب سراج السایرین ازوست . سال رحلتش بر وفق عدد احمد جامی قدس سرّه در سنه ٔ ۞ هَ . ق . اتفاق افتاده وی را دیوان غزلیات و رباعیات است . رجوع بحبط ص 311 و 312 ورجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریر ... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مُزدی یا مُسدی . محدث حرم است . (منتهی الارب ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المستضی ٔ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ناصر لدین اﷲ و تجارب السلف ص 319 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المستکفی . رجوع به حاکم بأمراﷲ ابوالعباس ، احمدبن المستکفی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المستنصر، مکنی به ابوالعباس . نام دو پسر مستنصر خلیفه ٔ عباسی که یکی ملقب بامیرکبیر و دیگر امیر اوسط است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن مستنصربن ظاهربن الحاکم بن العزیزبن المعزبن القائم بن المهدی عبیداﷲ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب بمستعلی (469 - 49...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعود زَنتری . محدث است .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن مستنصر حفصی ، ابوالعباس بن ابی عبداﷲ یکی از امرای بنی حفس تونس . جلوس وی در 772 هَ .ق . بود.و او امیری عاقل و شجاع...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسرور. وی بخلافت مقتدر در سال 307 هَ .ق . بر جامع الاصفهان الیهودیة بسیاری بیفزود. (مجمل التواریخ و القصص ص 524...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسرور بغدادی ، مکنی به ابونصر. او راست : المفید فی علم القراآت العشرة. وفات به سال 442 هَ .ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسروق . رجوع به احمدبن محمدبن مسروق و ج 2 نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 397 و صفةالصفوه ج 4 ص 104 و روضات ص 59 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.