احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حمیدبن سلیمان بن حفص بن عبداﷲبن ابی الجهم بن حذیفةبن غانم بن عامربن عبداﷲبن عبیدبن عوتج ابن عدی بن کعب العدوی الجهمی . و کنیت او ابوعبیداﷲ است و از بنی عدی بن کعب القرشی است و نسبت وی بجد او ابوالجهم بن حذیفه ٔ حجازی است . اوبعراق آمد و عراق منشاء اوست و هم بدانجا ادب آموخت و وی ادیب و راویه و شاعر و متقن و عالم به نسب و مثالب است و مثالب وی شامل بیشتر مردمان شود و او را درین معنی کتابی است . مرزبانی و محمدبن اسحاق ذکر اوآورده اند و هر دو گویند که میان او و قومی از عمرییین و عثمانیین واقعه ٔ شری روی داد و او پدران آنان را بقبیح ترین صورتی برشمرد پس یکی از هاشمیان با او سخن گفت و او نسبت بعباس [ عم رسول ] ردّه ای عظیم گفت و این خبر بمتوکل خلیفه رسید فرمان داد او را صد تازیانه زنند و ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم وی را صد تازیانه بزد و چون ابراهیم از زدن فارغ شد احمد گفت :
تبرا الکلوم وینبت الشعر
و لکل مورد غلة صدر
و اللؤم فی اثواب منتطح
لعبیده ما اورق الشجر.
و او راست از کتب : کتاب انساب قریش و اخبارها. کتاب المعصومین . کتاب المثالب . کتاب الانتصار فی الرد علی الشعوبیة. کتاب فضایل مضر.رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 30 و رجوع به جهمی شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعود، ابوالفضل ترکستانی . شیخ حنفیة بعراق و مدرس مسند ابوحنیفه . وفات 610 هَ .ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن حسن بن ابی نمی ، از خاندان شرفای مکه . شاعر و ادیب . او امام یمن محمدبن القاسم وسلطان مرادخان عثمانی ر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعود خزرجی قرطبی انصاری ، مکنی به ابوالعباس . متوفی بسال 601 هَ .ق . او راست : تقریب الطالب فی الأصول و کتاب ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعود قونوی ، ملقب بجمال الدین و معروف به ابن سرّاج و مکنی به ابوالعباس . او راست : القلائد. و شرح الجامعالکبیر ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بلالی . ادیب و فقیه ، از تلامیذ مولی سعدی . وی در مائه ٔ نهم هجری میزیست . او راست : فرائض اللاَّلی . قوانین ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی طاش کبری زاده ، مکنی به ابوالخیر و ملقب به عصام الدین . مولد به سال 901 هَ .ق . بشهر بروسه و وفات در سنه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی القادین خانی . او راست : هدایةالمرتاب فی فضائل الاصحاب و در آستانه به سال 1892 م . طبع شده است . (معجم ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصلح الدین (شیخ )، مشهور بمرکز. او راست : عصمةالانبیاء و تحفةالاصفیاء.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مطرف بن اسحاق القاضی المصری ، مکنی به ابوالفتح . وی در دولت مصریه بروزگار الحاکم میزیست و او را تآلیفی است در...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مطرف عسقلانی ، مکنی به ابوالفتوح . او تولیت قضاء دمیاط داشت و به سال 413 هَ .ق . درگذشت ومولد وی در سیصدوبیست و...