احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان بن بشار کاتب . محمدبن اسحاق الندیم ذکر او آورده است و گوید او استاد ابوعبداﷲ کوفی وزیر است . و در بلاغت و فصاحت و صناعت یکی از افاضل کتاب باشد. او راست : کتاب الخراج ، نزدیک هزار ورقه و کتاب الشراب و المنادمة. (معجم الادباء، چ مارگلیوث ج 2 ص 58). رجوع به ابن بشار ... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جمال الدین (شیخ ...). رجوع به احمدبن علی بن تمات ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جمال الدین (کیا...). رجوع به احمد (کیا جمال الدین ...) شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جمال الدین بن طاوس علوی حلی . برادر سید رضی الدین علی بن طاوس که هردو از محترمین سادات حله و از رؤسای شیعه ٔ امامی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جمال الدین التونسی یکی از مدرسین عالی رتبه ٔ جامع زیتونه ٔ تونس . او راست : بلوغ الارب فی مآثر الشیخ الذهب . والشیخ الذه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الجمالی . رجوع به جمالی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جوال گر (شیخ ...). جامی در نفحات الانس ص 175 آرد: شیخ الاسلام گفت که وی نیز از یاران ایشان است در صحبت یکدیگر بودند ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جوهری مشهور بابن عیاش . او احمدبن محمدبن عبداﷲبن حسن عیاش بن ابراهیم بن ایوب الجوهری و ازجمله ٔ معاصرین شیخ طوسی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جیلانی . رجوع به احمدبن احمد جیلانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) چشتی (شیخ ...) برادر خواجه اسماعیل چشتی . جامی در نفحات الانس ص 218 آرد: این شیخ احمد چشتی غیر خواجه ابواحمد ابدال ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )چلبی . یکی از مشاهیر علما و شعرای دوره ٔ سلطان سلیمان عثمانی است ، پسر سنان چلبی . و این بیت از اوست :دائم اوسک رقیبه...