احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عاصم . مؤلف روضات گوید: او پسر برادر علی بن عاصم محدث است و او را ابوعبداﷲ عاصمی گفتندی و از فهرست شیخ آشکار است که او ثقه و سلیم الجنبه و کوفی الاصل و بغدادی المسکن بود و او شیخ روایت ابن الجنید است و او راست از کتب : کتاب النجوم و غیره . و در تعلیقات سمّی ما، المروج بنقل از ابوغالب زراری رحمه اﷲ آمده است که او پسر خواهر علی بن عاصم است و از این رو او را عاصمی گویند و خال من [ مراد علامه ٔ مجلسی است ] و محقق بحرانی وصف حال او آورده اند و گفته اند که او استاد کلینی است و در آخر کتاب بیاید که او یکی ازوکلائی است که روایت از حضرت صاحب علیه السلام کرده و بر معجزات او آگاه شده اند. (روضات الجنات ص 554 س 5).
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مظفر رازی قاضی ، مکنی به ابوالعباس . او راست : کتاب حل ّ مشکلات قدوری . کتاب شرح مقامات حریری .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المظفر الورّاق التمیمی ، مکنی به ابومنصور. مافروخی که در مائه ٔ پنجم هجری میزیسته است در کتاب محاسن اصفهان ، او...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن معاویة. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 130 و 227).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المعتصم ، ملقب به المستعین باﷲ و مکنی به ابواسحاق . خلیفه ٔ عباسی . رجوع به مستعین و تجارب السلف ص 183 و تتمه ٔ ص...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن معدان بن عیسی بن وکیل التجیبی ثم الدانی الأندلسی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الاقلیشی . نحوی زاهد و م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن معدان الکوفی . محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 298).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المعذل . او راست : کتاب فضائل القرآن و کتاب احکام القرآن . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المعذل ، مکنی به ابوالفضل . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) معری ، ملقب به ابوالعلاء. رجوع به ابوالعلاء معری ، احمدبن عبداﷲبن سلیمان ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) معزالدوله ابوالحسین بن ابی شجاع بویةبن فناخسروبن تمام بن کوهی بن شیردل اصغربن شیرکوه بن شیردل اکبربن شیروانشاه بن ...