احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان الهروی الباشانی المؤدب ، مکنی به ابوعبید. صاحب کتاب غریبی القرآن و الحدیث و یاقوت گوید تا آنجا که ما دانیم پیش از او کس بین غریب القرآن و غریب الحدیث جمع نکرده بود. و او شاگردی جماعتی از علماء لغت و ادب کرد و ازجمله ابوسلیمان خطابی و ابومنصور محمدبن احمد ازهری صاحب کتاب تهذیب اللغة و ابوعبید بشاگردی این استاد یعنی ازهری افتخار و مباهات میکرد و وفات ابوعبید بدانسان که ملیحی ذکر کرده است برجب سال 401 هَ .ق . بود. و کتاب الغریبین او را ابوعمر و عبدالواحدبن احمد الملیحی و ابوبکر محمدبن ابراهیم بن احمد اردستانی روایت کرده اند. و علاوه بر کتاب الغریبین او راست : کتاب ولاة هراة. رجوع بمعجم الادباء یاقوت ج 2 ص 86 و رجوع به احمدبن محمدبن ابی عبید العبدی و ابوعبید احمدبن محمد... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خفاجی مصری ملقب به شهاب الدین . او راست : خبایاالزوایا فیما فی الرجال من البقایا و شرحی مفصل در غایت تدقیق بر شفا فی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خلج (امیر...). از امرای امیرعادل که با سپاه خویش بهمراهی شاه منصوربرای جنگ با عاصیان گسیل شد و این امیراحمد مردی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خلوتی مالکی . او راست قصیده ای موسوم به : سمط العقود فی مدح سرّالوجود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خلوصی پاشا. یکی از وزرای زمان سلطان محمود خان ثانی عثمانی است . او از تربیت شدگان باب عالی بود وبمناصب کدخدائی ، ص...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خوارزمی ملقب به محیی الدین . او راست : تبیین الحقایق کما اکتنز فیه من الدقائق که مختصر کتابی است بهمین اسم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خوارزمی . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 47 ببعد آمده است که : احمد خوارزمی از جمله ٔ خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود و هر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خوارزمی . رجوع به ابوریحان بیرونی و رجوع بروضات الجنات ص 68 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خوافی . رجوع به پیر احمد (خواجه ...) خوافی شود.
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) خَیّاش بن محمدبن سلمة. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خیاط. هندوشاه در تجارب السلف آرد (ص 223 ببعد): عمادالدولة (ابن بویه ) را نایبی بود او را ابوالعباس احمد خیاط ۞ گفتندی ...