احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالکریم بن ابی سهل ، و او را ابن ابی سهل الاحول خوانند، و کنیت وی ابوالعباس است . محمدبن اسحاق الندیم در الفهرست ذکر او آورده است و گوید از قدماء کُتّاب و افاضل آن طایفه بود. و عالم بصناعة خراج بود و در این صناعت بر مردم عصر خویش تقدم داشت . او راست : کتاب الخراج . و به سال 270 هَ .ق . درگذشت . و ابن خلکان گوید از شرح حال او چیزی بدست نیامد. و رجوع به ابن عبدالکریم ... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) چوکانچی (امیر سلطان ...) از امرای سلطان حسین میرزا که بضبط جهات خواجه فخرالدین مأمور استرآباد شد. رجوع بحبط ج 2 ص 264...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) (سلطان ...) چهارشنبه از جمله ٔ محرکین سلطان بیگم عمه ٔ شاهزاده پاینده در تسخیر هرات برای برادرزاده ٔ خویش . رجوع بحبط ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاجی (امیر...) حاکم هرات و صاحب اختیار سرکار ماوراءالنهر بزمان سلطان حسین میرزای تیموری . رجوع به حبط ج 2 ص 264 و 250...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاجی (شیخ ...) جامی در نفحات الانس ص 219 آرد: شیخ الاسلام گفت که : شیخ احمد حاجی از پیران منست ، شیخ حصری را دیده ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الحارث الخراز. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 116، 271، 283، 285، ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ. رجوع به احمدبن علی خطیب بغدادی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ مدرس علم جغرافی در مدارس متوسطه ٔ مصر. او راست : الجغرافیة الحدیثة در 3 جزءطبع اسکندریه سال 1329 هَ . ق . (معجم ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ (افندی ) هدایة نزیل طنطا. او راست : تاریخ الحرمین و بیت المقدس . طبع مصر در 1327 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حافظ کبیر. رجوع به احمدبن عمرو شیبانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاکم بامراﷲ. رجوع به حاکم بامراﷲ ابوالعباس احمد شود.