اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ المعبدی از نسل معبدبن العباس بن عبدالمطلب بن هاشم . یکی از مشاهیر علم نحو و عربیت بمذهب کوفیان . از وجوه و کبار اصحاب ثعلب . و زبیدی ذکر او آورده است . یاقوت گوید: زبیدی نام احمدبن سلیمان دیگری راآورده و او را بجدی اعلی موسوم بسلیمان نسبت کرده است و ندانم که هر دو یک کس باشند یا دو. و بخط ابن ابی نواس خواندم که ابوعمربن حیویه گوید که : معبدی بشب چهارشنبه ٔ هشت روز از صفر 292 هَ .ق . مانده درگذشت . رجوع بمعجم الادباء یاقوت و رجوع بروضات ص 56 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ملا علی الأسترآبادی ، ملقب بقطب الدین . رجوع بکتاب مازندران تألیف رابینو ص 74، و 25 ع شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجم کاتب ، مکنی به ابوعون ، یکی از خاندان آل ابوالنجم . متکلم و شاعری مترسل . و کتاب التوحید و اقاویل الفلاسفه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجوف .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجویه . محدث و صاحب تصانیف است . وفات او در 428 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مندویه . رجوع به ابن مندویه شود. و او راست : کتاب الاطعمة و الاشربة [ ظ: کتاب الاغذیه ] .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصوربن خلف مقری نیشابوری ، مکنی به ابوبکر. از علما و محدثین مائه ٔ پنجم هجری . وی به نیشابور اقامت داشت و ابوز...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن منصوربن نوح ، برادرنوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان سامانی . یکی از م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصور ابودفافه . رجوع به ابودفافه احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصور اسپیجابی . فقیه حنبلی ، مکنی به ابونصر یا ابوبکر. او راست : شرح کافی فی فروع الحنفیة تألیف حاکم الشهید مح...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن منصور بیهقی ، مکنی به ابوبکر. یکی از علماء و محدثین مائه ٔ پنجم هجری است . او بنشابور میزیست و ابوزکریا یحیی بن عبد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.