احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن مهدی بن ابراهیم المقری المهدوی ، مکنی به ابوالقاسم . حمیدی ذکر او آورده و گوید: از مردم مهدیه ٔ قیروان است و در حدود سال 430 هَ .ق . باندلس شد. او عالم بقراآت و ادب بود و یکی از علماء قراآت مرا از شعر احمداین قطعه روایت کرد و این قطعه در ظاآت قرآن است :
ظنت عظیمة ظلمنا من حظها
فظللت او قظها لتکظم غیظها
و ظعنت انظر فی الظلام و ظله
ظمآن انتظر الظهور لوعظها
ظهری و ظفری ثم عظمی فی لظی
لا ظاهرن لحظها و لحفظها
لفظی شواظ او کشمس ظهیرة
ظفر لدی غلظ القلوب و فظها.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن خلف بن احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن خلیل خوئی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن شهاب الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن صالح ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالرحمان ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالسلام کواری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالسید اربلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالعزیز فهری ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبداﷲ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبداﷲ الجزائری شود.