اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن القاسم بن احمدبن خدیو الاخسیکثی ، مکنی به ابورشاد و ملقب بذوالفضائل ، از مردم اخسیکت و آن شهریست بفرغانه و آن را با تاء و ثاء هر دو گویند. ولادت او در حدود سال 466 هَ .ق .و وفات بمرو در شب دوشنبه ٔ چهار شب از ماه جمادی الاَّخر مانده در سال 528 بود. او و برادرش ذوالمناقب محمد دو ادیب مروند بی مدافعی و قدماء مرو و سکان آن ناحیت تا گاه مرگ آن دو بدین معنی مقر و همداستان بودند. و ذوالفضائل صاحب ترجمه شاعر و ادیب و مصنف و کاتب و مترسل دیوان سلاطین بود و او را تصانیفی است ، از آنجمله : کتاب فی التاریخ . کتاب فی قولهم کذب علیک کذا. کتاب زوائد فی شرح سقطالزند و غیرذلک . یاقوت گوید:در دیوان شعر او بخط خود او خواندم که مینویسد: آنگاه که این قطعه ٔ ابوالعلاء معری را خواندم که گوید:
هفت الحنیفة و النصاری ما اهتدت
و مجوس حارث و الیهود مضلله
اثنان اهل الأرض ذوعقل بلا
دین و آخر دین لاعقل له .
در جواب او گفتم :
الدّین آخذه و تارکه
لم یخف رشدهما و غیّهما
رجلان اهل الارض قلت فقل
یا شیخ سوء انت ایهما.
و سمعانی احمد اخسیکثی را در مشیخت خویش آورده و گوید: اخسیکثی ادیب فاضل و بارع و صاحب باع طولی ̍ در معرفت نحو و لغت و ید باسطه در نظم و نثر است واو را بر گروهی از قدماء فضلاء مناقضات و با جماعتی از فحول کبراء مشاعرات و منافرات است و بیشتر فضلاء خراسان ادب نزد وی خوانده و تلمذ وی کرده اند و او خودباخسیکث از ابوالقاسم محمودبن محمد صوفی و بمرو از جد من ابوالمظفر سمعانی حدیث شنیده و من کتاب الاَّداب و المواعظ قاضی ابوسعد خلیل بن احمد سجزی را از او شنیدم و او از محمود صیرفی و او از ابوعبید کروانی و او از مصنف شنیده بود. ولادت او در حدود سال 466 هَ .ق . و وفات وی بفجاءة شب دوشنبه ٔ چهار شب مانده از جمادی الاَّخره ٔ سال 528 بود. ۞ (معجم الأدباء ج 2 ص 110). و رجوع بروضات ص 71 و رجوع به ابورشاد احمد ... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن فهد الاسدی ، ملقب به جمال الدین . فاضل فقیه مجتهد زاهد عابد وَرِع تقی نقی . در سال 757 هَ .ق . تو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن القاسم یا محمدبن احمد، مشهور به ابوعلی رودباری بغدادی . رجوع به ابوعلی رودباری احمدبن محمدبن القاسم ی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن القاسم بن اسماعیل بن سعدبن ابان . رجوع به ابوالحسن محاملی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن القاسم رودباری . رجوع به ابوعلی رودباری احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن قطان ، معروف به ابن قطان . فقیه شافعی . رجوع به ابن قطان ابوالحسین شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن کثیر الفرغانی . قفطی در تاریخ الحکماء (چ لیبسک ص 78) آرد که : وی یکی از منجمین مأمون و صاحب المدخل الی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن متوکل کاتب ، از ساکنین مصر. بعربی شعر هم می گفته است . دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن ابی الاشعث الفارسی ، مکنی به ابوجعفر. طبیب و فیلسوفی از مردم فارس صاحب تألیفات کثیره در حکمت و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن احمد غزالی طوسی ، مکنی به ابوالفتوح ، برادر ابوحامد محمد غزالی صاحب احیاءالعلوم . زاء غزالی به تشد...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن جزری ، ملقب بشیخ شمس الدین . وی شرح حال پدر خویش را نوشته است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.