احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن میمون ، مکنی به ابوالخیر. وزیر متقی خلیفه ٔ عباسی و او را از وزارت جز نام نبود و بزودی معزول شد. (تجارب السلف ص 219). و ابن الطقطقی گوید: ثم استوزر [ المتقی ] اباالخیر احمدبن محمدبن میمون و لم یکن له سوی الاسم من الوزارة و لم یکن له سیرة تؤثر ثم جرت امور اَدت الی القبض علیه و الی عزله . (الفخری ص 211).
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیانی بن قاضی فاضل عبدالرحیم مصری مکنی به ابوالعباس . فقیهی از مردم مصر متوفی بسال 643 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیتکچی . از امنای امیر ارغون . رجوع بحبط ج 2 ص 32 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیجان پسر یازیجی (شیخ ...). یکی از مشایخ دوره ٔ سلطان مرادخان ثانی و او برادر یازیجی اوغلی شیخ محمد صاحب محمدیه ٔ مش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیرونی . رجوع به ابوریحان ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) بیضاوی . رجوع به احمدبن شمس الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیهقی . رجوع به احمدبن حسین بن علی ... و ابوبکر بیهقی و رجوع به روضات الجنات ص 69شود. و نیز او راست : ترغیب الصلوة و...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) بیهقی . رجوع به احمدبن علی بیهقی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بییجان . او راست : عجائب المخلوقات ترکی که آنرادر شهر کالی پولی در تاریخ فتح قسطنطنیه نوشته و گفته است که آن ترجمه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) پاره پاره . رجوع به پاره پاره زاده شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) پسوی (خواجه ). از اولاد محمد حنفیه که شاهرخ میرزا بر مزار وی عمارتی عالی ساخت . (حبط ج 2 ص 151).