احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عمودی لغوی همدانی ، مکنی به ابوعبداﷲ. عالمی لغوی از مردم شهر همدان . شیرویةبن شهردار ذکر او آورده و گوید: او از عبدالرحمان بن همدان الجلاّ ب و ابوالحسین محمد حریری صاحب ابوشعیب حرانی و غیر آن دو روایت کند و ابوعبداﷲ الامام و بعض دیگر از او روایت کنند.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قدوری . رجوع به ابوالحسین قدوری و قدوری ... شود. و او راست : مختصر القدوری فی فروع الحنفیه الکتاب فی المذهب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قراریطی ، مکنی به ابواسحاق . او وزیر متقی عباسی بود و در 331 هَ .ق . ناصرالدولةبن حمدان ، او را گرفته و جای ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قرطبی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قرطبی . بزرگترین ِ مشایخ ابن حزم . وفات او401 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قسطلی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قمولی مصری ، ملقب به نجم الدین . او راست : البحرالمحیط فی شرح الوسیط. جواهرالبحر. شرح بر کافیه ٔ ابن الحاجب م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قومسانی ، مکنی به ابوعلی . صاحب کرامات . قبر او به انبط قریه ای بهمدان است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قیسی حناوی مالکی ، مکنی به ابوالعباس شهاب الدین . متوفی به سال 838 هَ .ق . او راست : الدرةالمضیئة فی علم ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قیسی قرطبی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الکاتب . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 61 و 350).