اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المهلبی ،مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: وی مقیم مصر و معروف به برجانی بود و وی را تصانیف است ازجمله : کتاب شرح علل النحو. کتاب المختصر فی النحو. یاقوت گوید: در همین زمان مصری نحوی دیگر هست معروف بمهلبی که نامش علی بن احمد است ، و ما ترجمه ٔ او را در باب خود آورده ایم و اگر این علی بن احمد مهلبی با احمدبن محمد مهلبی صاحب الفهرست یکی باشد صاحب الفهرست در نام وی بغلط افتاده است . (معجم الأدباء ج 2 ص 58).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ساکن زنجانی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سالم . مکنی به ابوعبداﷲ سالمی . نامش احمد است پسر محمدبن سالم . نشو و نمای وی در بصره بوده است واز عرفای...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سته [ س َ ت ت َ ] . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن السری . مکنی به ابوالفتوح و ابن الصلاح و ملقب بمجدالدین ۞ از فضلای یگانه و حکمای فرزانه بوده است و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن السعید. سومین از بنی وتعس در مراکش از 936 تا 957 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعید. رجوع به ابن البلدی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبیداﷲبن احمد بن سعیدبن ابی مریم القرشی الوراق . مکنی به ابوبکر. او وراق ابوالحسن احمدبن عمیربن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعید حداد. او راست : تاریخ هرات .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن سعید یمنی ملقب به شهاب الدین . وی تکلمه ٔ قصیده ٔ شاطبیه در قراآت ثلثه را بر سبعه اضافه کرده و در حدود س...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.