احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد نحاس ، مکنی به ابوجعفر نحوی مصری . او ازاخفش و زجاج و ابن انباری و نفطویه و سایر ادبای عراق علم نحو و ادب فراگرفت و از نسائی حدیث آموخت . وفات او در مصر بود و در علّت وفات وی آورده اند که مردی او را دید بر کنار نیل نشسته و شعری تقطیع میکند وپنداشت که احمد جادوگر است و ورد او آب نیل را زیان رساند لگدی بر وی زد و او را در نیل افکند به سال 338 هَ .ق . و از تألیفات اوست : تفسیر قرآن . کتاب اعراب القرآن . کتاب الناسخ و المنسوخ . کتاب التفاحة در نحو. کتاب فی الاشتقاق . تفسیر ابیات سیبویه . کتاب ادب الکتاب . کتاب الکافی فی النحو. کتاب المعانی . کتاب الوقف والابتداء. کتاب طبقات الشعراء و غیر اینها، و هم معلقات سبع و ده دیوان از شعرای عرب را شرح کرده است . رجوع به احمدبن محمدبن اسماعیل شود. و نیز او راست : شرح المفضلیات و الوقف و الابتداء و شرح مقامات حریری .
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیانی بن قاضی فاضل عبدالرحیم مصری مکنی به ابوالعباس . فقیهی از مردم مصر متوفی بسال 643 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیتکچی . از امنای امیر ارغون . رجوع بحبط ج 2 ص 32 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیجان پسر یازیجی (شیخ ...). یکی از مشایخ دوره ٔ سلطان مرادخان ثانی و او برادر یازیجی اوغلی شیخ محمد صاحب محمدیه ٔ مش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیرونی . رجوع به ابوریحان ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) بیضاوی . رجوع به احمدبن شمس الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیهقی . رجوع به احمدبن حسین بن علی ... و ابوبکر بیهقی و رجوع به روضات الجنات ص 69شود. و نیز او راست : ترغیب الصلوة و...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) بیهقی . رجوع به احمدبن علی بیهقی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بییجان . او راست : عجائب المخلوقات ترکی که آنرادر شهر کالی پولی در تاریخ فتح قسطنطنیه نوشته و گفته است که آن ترجمه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) پاره پاره . رجوع به پاره پاره زاده شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) پسوی (خواجه ). از اولاد محمد حنفیه که شاهرخ میرزا بر مزار وی عمارتی عالی ساخت . (حبط ج 2 ص 151).