احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مودودبن یوسف الچشتی (خواجه ...). یکی از کبار مشایخ صوفیه . صاحب نفحات گوید: وی بعد از پدر بمقام او نشست و مقبول همه ٔ طوائف بود و بر کافه ٔ انام شفقتی عام و مروّتی تمام داشت و شیخ شهاب الدین سهروردی قدس اﷲ تعالی سرّه وی راتعظیم و احترام بسیار کردی . و خلیفه ٔ بغداد بنا بر خوابی که دیده بود وی را طلب کرد و وظائف اکرام بجای آورد و او خلیفه را نصایح جانگیر و مواعظ دلپذیر گفت و فتوحی آوردند، بجهت استمالت خاطر خلیفه مختصری برداشت و چون بیرون آمد بر فقرا قسمت کرد و بخراسان توجه کرد. ولادت وی در سنه ٔ سبع و خمسمائة (507 هَ .ق .) و وفات به سال سبع و سبعین و خمسماءة (577) بود. نقل باختصار از نفحات الأنس جامی . و صاحب حبیب السیر وفات او را به سال تسع و سبعین و خمسماءة (579) گفته است . و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 314 س 19 و نفحات جامی چ هند ص 211 و رجوع به احمدبن خواجه مودود شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) میکائیل . رجوع بتاریخ بیهقی چ فیاض ص 535 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) میکالی . رجوع به احمدبن علی بن اسماعیل میکالی و احمدبن علی میکالی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) المیهی . رجوع به میهی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نائب قریب ویسی شاعر. او راست : قراضة الذهب فی علمی النحو و الادب که در 1049 هَ . ق . از تألیف آن فارغ شده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ناصح الدین . رجوع به ابوبکر ناصح الدین ... شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ناصر. رجوع بشهاب الدین احمد ناصر شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الناصربن المرتضی . او پس از برادر خویش ابوالقاسم محمد قایم مقام او در امامت زیدیه ٔ یمن گردید. رجوع بحبط ج 1 ص 300 شود...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین . رجوع به احمد ترمذی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الناصر رسولی . هشتمین از رسولیان یمن (803 - 829 هَ . ق .).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الناصر رسی . چهارمین از ائمه ٔ رسی در سعدای یمن (301 - 324 هَ . ق .).