احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، مکنی به ابوالحسن النحوی و معروف به المقوم . یاقوت گوید: وی از ابوعمر الزاهد روایت دارد و ابن خلکان در ترجمه ٔ ابوعلی محمدبن الحسن بن المظفر البغدادی المعروف بالحاتمی آرد که : او یکی از اعلام مشاهیر مطبقین مکثرین است و ادب را از ابوعمر زاهد غلام ثعلب و جز او فراگرفته است و او راست : الرسالةالحاتمیة فی اظهار سرقات المتنبی والابانة عن عیوب شعره . و او در نصب و عداوت اهل بیت بغایت بود. رجوع بروضات الجنات ص 713 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر. رجوع به احمدبن محمدبن جریر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر. رجوع به احمدبن محمدبن عمر العتابی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر. رجوع به احمدبن محمدبن مسعود وبری ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر سامانی . رجوع به احمدبن اسماعیل سامانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر طالقانی . رجوع به ابونصر احمدبن ابراهیم طالقانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر، ملقب بقطب الدوله و مشهور باحمد اول ابن علی . از سلاطین ایلک خانیه ٔ ترکستان (از حدود 401 تا 407 هَ .ق .). رجوع ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر کاشی . رجوع به ابونصر احمد کاشی معین الدین شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونصر، نصرالدوله . رجوع به نصرالدوله ابونصر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابونعیم حافظ اصفهانی . رجوع به ابونعیم احمدبن عبداﷲ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالولید. رجوع به ابوالولید احمدبن ابی الرجا و احمدبن ابی الرجا... شود.