احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن احمدبن محمدبن حسن ، معروف به ابن عساکر دمشقی شامی شافعی و مکنی به ابوالفضل یا ابوالیمن . صاحب روضات الجنات گوید: در کتب تراجم ، شرح حال او نیافتم و در ابن خلکان و طبقات النحاة عنوان مخصوصی ندارد واین از عدم مهارت او در علوم ادب و عربیت است . و درذیل ترجمه ٔ محمدبن محمدبن عبدالرحمان جعفری ، شارح دیوان متنبی ، آمده است که : وی حدیث از ابوالفضل بن عساکر شنیده و در ترجمه ٔ حسین بن محمد دباس آمده است که :ابن عساکر از او روایت کرده است و ظاهراً او را کتاب جامع بزرگی در حدیث بوده است و نیز در شرح حال جعفری مزبور آمده است که ابن عساکر به سال 738 هَ .ق . در قرافه درگذشته است . رجوع بروضات الجنات ص 89 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی همدانی شافعی معروف به ابن لال . او راست : مالایسع المکلف جهله من العبادات . وفات وی به سال 398 هَ . ق . ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمار. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران مرزبانی در الموشح از قول او نقل کرده است . رجوع به الموشح ص 260 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمار ابراهیم مقدسی صالحی . فقیه و محدثی صوفی است . متوفی بسال 688 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عماد الدین افقهسی . ملقب به شهاب الدین . فقیه شافعی . وفات وی به سال 808 هَ . ق . بوده است . او راست : البحر الا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمار. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 260).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن عماربن شادی بصری . مؤلف تجارب السلف آرد (ص 177) که او مردی توانگر بود و ببصره رفت و بدانجا املاک خرید و دستگاه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمار مهدوی مکنی به ابوالعباس تمیمی . او راست : تفسیر موسوم به التفصیل الجامع لعلوم التنزیل و تیسیر فی القراآت و...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر. رجوع به نجم الدین کبری و رجوع به ابوالجناب و رجوع به احمدبن عمر خیوقی شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عمر. مکنی به ابوالعباس اندلسی محدث . وی از حسن بن جهضم و جماعتی دیگر روایت دارد و ابن عبدالبر و ابن حزم از او ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمران بن خبیر. محدث است .