احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هولا کو تکودار. او پس از درگذشتن برادر خود به سال 681 هَ .ق . ابقاخان وارث تاج و تخت شدو مسلمانی گرفت و نام خویش تکودار را باحمد بگردانید و عساکر و طائفه ٔ خویش را بقبول اسلام خواند و بهمه ٔ پادشائی های مسلمانی سفراء فرستاد و اسلام آوردن خودرا اعلام و صلح و مسالمت با آنان را پیش نهاد کرد. و دو سال سلطنت راند سپس برادرزاده ٔ او ارغون بن ابقا در خراسان بر او خروج کرد و در محاربه ٔ با عم ّ مغلوب و اسیر شد و او را در قلعه ای بند کردند. و سپاهیان احمد که از تغییر دیانت آبائی دل آزرده بودند آزادی ارغون و انتصاب وی را بحکومت خراسان درخواستند و چون احمد از اسعاف خواهش آنان سر باززد بزندان ارغون هجوم برده وی را خلاصی دادند و او پس از نجات از زندان عصیان و طغیان از سر گرفت و بآخر در یکی از جنگها، احمد پس از دو سال سلطنت بسنه ٔ 683 مغلوب و مقتول شد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف سلیکی منازی ، مکنی به ابونصر و مشهور به ابونصر منازی کاتب . از مردم منازگرد. رجوع به ابونصر منازی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف سندی حصکفی ، ملقب بقاضی شهاب الدین . فقیهی از مردم حصن کیفا.او راست : کشف الدرر فی شرح المحرر در چهار جلد. ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسفشاه بن الب ارغون [ اتابک ... ]، ملقب به نصرةالدین . اتابک لرستان (695 - 730 هَ .ق .). خوندمیر در حبیب السیر ج ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف عطار شافعی ، مکنی به ابوبکر. او راست : شراب الفتوح و غذاءالروح .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف کاتب ، مکنی به ابوالجهم . صاحب رساله ٔ حسن . و این رساله بقول ابن الندیم یکی از پنج کتابی است که همه ٔ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف کاتب ، مکنی به ابونصر وزیر. متوفی به سال 437 هَ .ق . او را دیوانی است و کشف الظنون آنرادیوان المغازی یاد ک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف کواشی شافعی موصلی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بموفق الدین . رجوع به احمدبن یوسف بن حسن بن رافع... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف المستعین ... چهارمین ِ امرای هودی سرقسطة (از 478 تا 503 هَ .ق .).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف مقری ، معروف به تیفاشی و مکنی به ابوالفضل . او راست : قادمةالجناح فی النکاح . وفات وی به سال 651 هَ .ق ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف ، مملوک . او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).