احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هیثم بن فراس بن محمدبن عطاء الشامی . یاقوت از مرزبانی آرد که : او یکی از روات بسیارحدیث است و از وی حسن بن علیل عنزی و ابوبکر وکیع روایت کنند. و یاقوت گوید: پدر او هیثم بن فراس شاعری بسیارشعر و جدّ او فراس از شیعه ٔ بنی العباس بود و تا زمان دولت هشام بن عبدالملک بزیست و فراس را در اول دولت [ یعنی دولت عباسیان ] اخباری است . و مرزبانی باسنادی که به هیثم بن فراس منتهی کند گوید عمّاربن ثمامة را انشاد کردم :
ینادی الجار خادمة فتسعی
مشمرة اذا حضر الطعام
و ادعوا حین یحضرنی طعامی
فلا اَمَة تجیب و لا غلام .
و محمدبن عباس از مبرد و او از هیثم بن فراس درباره ٔ مفضل بن مروان وزیر معتصم ابیات ذیل را نقل کند:
تجبرت َ یا فضل بن مروان فاعتبر
فقبلک کان الفضل و الفضل و الفضل
ثلاثة املاک مضوا لسبیلهم
ابادهم الموت المشتت و القتل
[ و از سه فضل ، فضل بن یحیی و فضل بن ربیع و فضل بن سهل را خواسته است . ]
فانک قد اصبحت فی الناس ظالماً
ستؤدی ̍ کما اودی الثلاثةمن قبل .
(معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 2 ص 126). و ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی درالموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 164، 198، 238، 240، 256، 257).
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عثمان خلیلی مقدسی ، ملقب بشهاب الدین . متوفی به 805 هَ .ق . او راست : تحقیق المراد فی ان ّ النهی یقتضی ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عراق ، مکنی به ابوسعید. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه چاپ زاخاو ص 241 آورده : ابوسعید احمدبن محمدبن عرا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عربشاه . رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ابوالعباس احمدبن محمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عطأاﷲ اسکندرانی . او راست : مفتاح الفلاح فی ذکراﷲ الکریم الفتاح . وفات وی به سال 709 هَ .ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علویه ، ملقب به رزّاز. محدث است .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علویه ٔ ۞ سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بریح و هم ملقب بجراب الدولة. وی طنبوری و بذله گو و ظریف و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن الرفعه ٔ شافعی . او راست : رسالة الکنائس و البیع. وفات وی به سال 710 هَ .ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی . رجوع به ابن خاتون و رجوع به احمدبن محمدبن علی بن محمدبن محمدبن خاتون العاملی شود.
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الاَّدمی ، مکنی به ابوطالب بغدادی . از صاحب سیاق نقل شده که او امام در نحوو تصریف بود و به نیشابور...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن ناقد، مکنی به ابوالازهر و ملقب به نصیرالدین . وزیر مستنصر خلیفه ٔ عباسی . هندوشاه در تجارب ا...