احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن الوزیربن سلیمان بن مهاجر، مولی قیسبةبن کلثوم السوقی ، مکنی به ابوعبداﷲ. او از ابن کلیب و عبداﷲبن وهب سماع دارد و فقیه بود از جلساء ابن وهب و عالم بشعر و ادب و اخبار و ایام ناس و انساب بود و گویدمولد وی 171 هَ .ق . بوده است و در حبس ابن المدبر صاحب خراج مصر درگذشته است . و ابن المدبر برای بقیه ٔ خراجی او را بند کرده بود و جسد او بروز یک شنبه بیست ودو شب از شوال سال 250 گذشته بخاک کردند. و وی از مردم مصر بود. و یاقوت گوید: مسطورات فوق را ابن یونس در تاریخ مصر آورده است . (معجم الأدباء ج 2 ص 155).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نُوَنْدی . از مردم دروازه ٔ نُوند مَحَله ای بسمرقند. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نهاوندی .رجوع به احمدبن حسین بن احمدبن زنبیل نهاوندی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نهرجوری . شاعر عروضی مکنی به أبواحد. او را در عروض تصانیفی است و وی بدانش عروض عارف و حاذق است و در آن علم در م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نیشابوری . رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبی ... و روضات الجنات ص 68 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) واسطی . رجوع به احمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان ... شود.
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) وفقی . رجوع به احمدبن رمضان شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ولی الدّین . رجوع به احمدبن عبدالرّحیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ولی الدّین . رجوع به احمد ابوزرعةبن زین الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) هادی بن نظام الدین مقصودی . او راست : الاستفتاح فی القواعد الصرفیة العربیة طبع قازان بسال 1898 م . والاستکمال فی القوا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) هبةاﷲ جبرانی نحوی مقری . از مردم جِبرین و ابن نقطه آنرا بفتح گفته ، و آن دهی است بناحیه ٔ غزاز، و این نسبت بر غیر ...