اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن مالک غرناطی رعینی اندلسی ، مکنی به ابوجعفر اعمی البصیر و او دوست محمدبن جابر اعمی البصیر شارح الفیه بود و این دو تن را اعمی البصیر می گفتند. و چنانکه در الدررالکامنه آمده است وی عارف بنحو و فنون لسان و مقتدر در نظم و نثر و دین و نیکوخوی و بسیارتألیف در عربیت و جز آن بود و بدیعیه ٔ دوست خود محمدبن جابر را شرح کرده است و ابوحامدبن ظهیره از او اجازه ٔ روایت دارد. مولد او پس از 700 هَ .ق . و مرگ وی به نیمه ٔ رمضان سال 779 بود ۞ . و از شعر اوست :
لاتعاد الناس فی اوطانهم
قل ّ ما یرعی غریب الوطن
و اذاما عشت عیشاً بینهم
خالق الناس بخلق حسن .
و از شاگردان او یکی شیخ شهاب الدین احمدبن محمدبن جباره ٔ مقری نحوی ، دیگری بهأبن النحاس است . و او راست : تحفةالاقران فیما قری ٔ بالتثلیت من حروف القرآن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذغله یا دقله . او راست : ایدرولیک یا علم حرکة المیاه و موازاتها (معرّب ) چ سنگی بولاق سال 1257 هَ . ق . و حساب المثلث...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذوالسیفین . رجوع به احمدبن کنداجیق شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذوالفضائل . رجوع به احمدبن محمد اخسیکتی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذوالفقار. رجوع به ابوالحسن احمد و معجم المطبوعات شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الذهبی . سومین از شرفای فلالی مراکش . (1139 تا 1141 هَ . ق .).
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) رازی . رجوع به امین احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رأس الأنصار. رجوع به احمدبن علی بن موسی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) راضی باللّه . رجوع به احمدبن جعفر راضی باللّه ... و راضی باللّه ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رافع. رجوع به طهطاوی شود. (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) رانی مکنی به ابوالفضل بن حسن واعظ دمشقی وی بدمشق فرود آمد و از ابوالحسن صخر الازدی حدیث شنود و ابن السمعانی گوید: ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.