احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اخسیکتی . نسب او چنین است : شیخ ابورشا احمدبن محمدبن قاسم بن احمدبن خدیوالاخسیکتی ، ملقب بذوالفضائل . صاحب بغیه بنقل از یاقوت آرد که : وی ادیبی فاضل و بارع و در نحو و لغت و نظم و نثر ماهر بود و بسیاری از فضلاء خراسان از او علم آموختند. وی از ابوالمظفر السمعانی سماع دارد و او راست زواید شرح سقط الزند و التاریخ . و کتاب فی قولهم کذب علیک کذا و نیز او را ردودی است بر جماعتی از قدماء فضلا و منافراتی با فحول کبراء. مولد وی در حدود سال 420 هَ .ق . و وفات وی به مرو فجاءةً به سال 526. (روضات ص 71). رجوع به احمدبن محمدبن قاسم شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم معروف به رفیق قدیم . او راست : قطب السرور فی اوصاف الخمور. وی در سال 340 هَ . ق . حیات داشته است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن القاسم بن خلیفةبن یونس السعدی ملقب به شیخ موفق الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ابی اصیبعه ٔ خزرجی ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن زهره . مکنی به ابوطالب یکی از شاگردان حمزةبن علی بن زهره معروف بسیدبن زهره ٔ حلبی است . (روضات ص 202...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن علی بن رستم الدیمرتی . وی در حضور مجلس عم خویش علی بن رستم در قصر او بدیمرتین در حالی که به متنزهات ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم برتی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم خزرجی . رجوع به احمدبن قاسم بن خلیفةبن یونس ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم شبی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم عبادی ازهری شافعی ملقب به شیخ شهاب الدین . او راست : حاشیه برحاشیه ٔ عصام بر شرح کافیة. حاشیه بر شرح اب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاص . رجوع به ابن قاص و رجوع به احمدبن ابی احمد طبری ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاضی برهان محمودبن اسعد خجندی . او راست : ملخص در فتاوی .