احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) باوردی . نجیب الدین ابیوردی . عوفی در لباب الالباب ج 1 ص 147 در ذیل ترجمه ٔ تاج الدین الاَّبی آرد: و بخط اودیدم در سفینه ٔ نجیب الدین الابیوردی که نوشته بود:
دی خواجه نجیب احمد باوردی
گفتا چو تو از باغ هنر با وردی
اوراق سفینه ٔ مرا تزیین ده
زآن غنچه که از گلبن طبع آوردی .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر مروزی معروف به ابن سریج . رجوع به احمدبن عمربن سریج شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن السرح . مکنی به ابوطاهر. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدالخالق حافظ و محدث مکنی به ابوبکر و معروف به بزار صاحب مسند و پدر ابوالعباس محمد است . (تاج العروس ماده...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمرو شیبانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی عاصم و ملقب بحافظ کبیر. او راست : مسند که در آن قریب پنجاه هزا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر هندی ملقب به شهاب الدین . او راست : شرحی بر کافیه ٔ ابن حاجب . و وفات او به سال 849 هَ . ق . است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمیربن خوصا. رجوع به ابوالحسن احمد ...در ذیل لغت نامه شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عوف بن جدیر. معروف به بزّار. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیاش . رجوع به ابوبکربن عیاش موسوم بمحمد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی مکنی به ابوالسلیل صاحب آمد. مؤلف تاج العروس در ماده ٔ «س ل ل » آرد. ابوالسلیل احمدبن صاحب آمد عیسی بن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی . صاحب المدینة معاصر سعید بن عبدربه . (عیون الانباء ج 2 ص 44).