اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جلال الدین (سلطان ...). یپغو ملک در قصیده ای او را مدح گوید:
روزی بخواند آخر راوی بصوت دلکش
این قصّه های ما را در بارگاه سلطان
احمد جلال دنیا سلطان که گفت عالم
تا هست دور گردان مائیم و عهد و پیمان
گر دشمنی بیابی اندر زمانه ٔ خود
از تو بما نمودن وز ما نفاذ فرمان .
و ظاهراً مراد احمدبن خضرخان است . رجوع به احمدخان بن خضرخان و رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 54 و حواشی آن و ص 305شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمس الدین معروف به بیضاوی . ادیب و مورخی متبحر بود و در دمشق میزیست در مدرسه ٔ حجازیه و مجرد بود و جز بعلم اشتغا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمس الدین بن عمر هندی دولت آبادی ملقب به شهاب الدین . او راست : ارشاد در نحو.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمس الدین خولی ملقب بشهاب الدین . متوفی به سال 693 هَ . ق . او راست : کتاب بدیع.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمسی . رجوع به عهدی بغدادی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمعون .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شهاب الدین معروف به ابن شلبی مکنی به ابوالعباس . او راست : فتاوی الشلبی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شهبه ٔ اسدی دمشقی مکنی به ابوبکر و ملقب به تقی الدین قاضی . وی برطبق توصیه ٔ استاد خویش شهاب احمدبن حجی ذیلی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شیخ بن عبداﷲ. از مشایخ صوفیه ٔ یمن و هند، متوفی به سال 1024 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شیخ الاسلام قطب الدین یحیی بن مولانا محمدبن مولانا سعدالدین ، ملقب به سیف الدین . مؤلف حبیب السیر آرد: از مولانا س...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن صالح . برادر محمدبن صالح . وی مغارب محمدبن صالح را بترکی ترجمه کرده به نام انوارالعاشقین .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.