احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جوهری مشهور بابن عیاش . او احمدبن محمدبن عبداﷲبن حسن عیاش بن ابراهیم بن ایوب الجوهری و ازجمله ٔ معاصرین شیخ طوسی است و از او جعفربن محمد الدوریستی روایت کند. او راست : کتاب مقتضب الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر باقتفای نوشته های علی بن خرّاز قمی درین موضوع و نیز کتاب فی الاغسال المسنونة و غیر آن و از او در بحار و غیره بسیار روایت شده است و اواز جمله ٔ معتمدین اصحاب است . (روضات الجنات ص 17).
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) پسوی (خواجه ). از اولاد محمد حنفیه که شاهرخ میرزا بر مزار وی عمارتی عالی ساخت . (حبط ج 2 ص 151).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) التابعی نجل احمد التابعی السروی دارای گواهینامه ٔ دارالعلوم خدیویه و مستخدم دیوان عموم الأوقاف . وی در سن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الائمة. رجوع به احمدبن علی بن هشیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الاسلام . رجوع به احمدبن عبدالعزیز... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )تاج الدین . رجوع به احمدبن عبدالقادر حنفی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم صبیح ترکمانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به احمدبن عطأاﷲ اسکندرانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به احمدبن محمدبن عبدالکریم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین حنفی . رجوع به احمدبن ابراهیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تجیبی . ابن بشر. معروف به ابن اغبس . محدث است .