احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حلّی و او جمال الدین ابوالعباس احمدبن شمس الدین محمدبن فهد اسدی حلی ساکن حله ٔ سیفیه و حائر شریف است حیّاً و میتاً و او در فضل و اتقان و ذوق و عرفان و زهد و اخلاق و خوف و اشفاق و غیره مشهور و بی نیاز از تعریف است و معقول و منقول و فروع و اصول و قشر و لب ّ و لفظ و معنی و ظاهر و باطن و علم و عمل را بوجه اکمل جامع بود. و او راست : در فقه کتاب المهذب البارع الی شرح النافع و کتاب المقتصر و شرح الارشاد و کتاب الموجز الحاوی و محرّر و فقه صلوة مختصر و مصباح المبتدی و هدایة المهتدی و شرح الالفیة و کتاب اللمعة فی النیّة و کفایة المحتاج فی مسائل الحاج و رساله ای دیگر در منافیات نیة الحج ّ و رساله ای در تعقیبات و مسائل شامیات و مسائل بحریّات . و رجوع به احمدبن محمدبن محمدبن فهدالأسدی و روضات الجنات ص 20 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن یوسف بن حسین بن یوسف بن موسی الحصکفی الحلبی العباسی الشافعی ، مشهور به ابن منلا. شرح اخ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ثابت ازجی دنّابی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بجمال الدین و پدر او محمد شمس ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بجائی . او راست : صدق المقلتین فی شرح بیتی الرحمتین .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بخاری . محدث است و نسبت او به بخار عود است که وی در خانات بخور میکرد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بغدادی حنفی ، مکنی به ابونصر. او راست : فرائض ابی نصر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی جوهری . سید علیخان در سلافه ذکراو کرده است . ولادتش در مکه بود و بدانجا پرورش یافت و در شعر و ادب برآ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی شافعی حجازی مصری شاعر، ملقّب به شهاب الدّین . وفات 875 هَ .ق . او راست : مجموعه ای ادبیه موسوم بروض...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی العطار الدنیسری ، مکنی به ابوالعباس . متوفی 794 هَ .ق . او راست : حسن الاقتراح فی وصف الملاح . المسلک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن علی الفیومی المصری ثم الحموی . او راست :المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر. وفات به سال 770 هَ .ق . (...