احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حلّی و او جمال الدین ابوالعباس احمدبن شمس الدین محمدبن فهد اسدی حلی ساکن حله ٔ سیفیه و حائر شریف است حیّاً و میتاً و او در فضل و اتقان و ذوق و عرفان و زهد و اخلاق و خوف و اشفاق و غیره مشهور و بی نیاز از تعریف است و معقول و منقول و فروع و اصول و قشر و لب ّ و لفظ و معنی و ظاهر و باطن و علم و عمل را بوجه اکمل جامع بود. و او راست : در فقه کتاب المهذب البارع الی شرح النافع و کتاب المقتصر و شرح الارشاد و کتاب الموجز الحاوی و محرّر و فقه صلوة مختصر و مصباح المبتدی و هدایة المهتدی و شرح الالفیة و کتاب اللمعة فی النیّة و کفایة المحتاج فی مسائل الحاج و رساله ای دیگر در منافیات نیة الحج ّ و رساله ای در تعقیبات و مسائل شامیات و مسائل بحریّات . و رجوع به احمدبن محمدبن محمدبن فهدالأسدی و روضات الجنات ص 20 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمدبن عبدالرحمان ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمدبن عیسی .... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمدبن ولید... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمدبن یحیی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمدبن یحیی البلدی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمد ابدی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمد اصبحی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمد تلمسانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن مهذب الدین ابی الحسن علی بن احمد... شود.